گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نسیمی

کس بدین آیین حسن از مادر گیتی نزاد

تا ابد چشم بد، از روی تو یارب دور باد

جور حسنت گرچه بسیار است و بی پایان، ولی

از تطاول های زلفت، ای امیر حسن، داد

کرده ام در سر هوای زلف آتش مسکنت

گرچه می دانم که زلفت می دهد سرها به باد

از برم رفتی و یاد از من نیاوردی دگر

ای ز یادت رفته یادم، هر دمت صد بار یاد

بر دل شیدا نهم داغ شکیبایی و صبر

سینه گر نتوانمت بر سینه سیمین نهاد

عاشق روی تو گشتم هرکه خواهد گو بدان

عشق پنهان چون کنم؟ طشت من از بام اوفتاد

زاهدان را زهد و ما را عشق خوبان شد نصیب

هرکسی را در ازل حق آنچه قسمت بود داد

می کنم سودای بند حلقه زلفت ولی

جز به دست بخت و دولت این گره نتوان گشاد

در غم هجران و دوری سوختم بنمای روی

تا به دیدارت شود جان من غمدیده شاد

ای نسیمی چون ببینی قامتش را سجده کن

زان که پیش سرو همچون شمع نتوان ایستاد