گنجور

 
نسیمی

فضل حق می‌دهدم هردم از این می جامی

که ندارد چو ابد مستی او انجامی

شرح اسرار تجلی تو ز فرعون مپرس

کآتش انی اناالله نداند خامی

صبح و شامم همه با زلف و رخت می گردد

کو مبارک تر از این صبح و نکوتر شامی

دور حسنش ابدی گشت و نباشد من بعد

خالی از مهر رخش در همه دور ایامی

(خال مشکین لبش دانه زلف است آری

هست بر هر ورق چهره کماهی دامی)

آن که شد مست می عشق رخش در همه حال

با وی است ار چه بود همدم دردآشامی

از تویی تا به خدا یک نفس است ای سالک!

بر سر خویش نه از شش جهت خود گامی

(بجز آن دل که رسد از رخ و زلفش به خدا

کی دلی دید مرادی و گرفت او کامی؟)

زلف مشکین دلارام من آرام دل است

بی سر زلف دلارام که دید آرامی؟

مست فضل است نسیمی و بر این معنی دال

هست از هر طرف روی تو ضاد و لامی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اوحدی

به خرابات گذارم ندهند از خامی

سوی مسجد نتوانم شدن از بدنامی

صوفی رندم و معروف به شاهدبازی

عاشق مستم و مشهور به درد آشامی

سر ز ناچار بر آورده به بی‌سامانی

[...]

ابن یمین

این بزرگان که بنوخاستگان مشهورند

نرسیدست بر ایشان ز کرم جز نامی

چون ندانند که انعام چه باشد بمثل

نتوان داشت ازیشان طمع انعامی

هر یکی را که تو پاشنده قومش دانی

[...]

خواجوی کرمانی

کس به نیکی نبرد نام من از بدنامی

زانک در شهر شدم شهره بدرد آشامی

آنچنان خوار و حقیرم که مرا دشمن و دوست

چون سگ از پیش برانند بدشمن کامی

ما چنین سوخته ی باده و افسرده دلان

[...]

جهان ملک خاتون

من ندیدم به جهان همچو دو زلفت شامی

کیست آنکس که بدید از لب لعلت کامی

بر من و حال دلم هیچ ترحّم نکنی

کز فراق رخت ای دوست گذشت ایامی

نام تو ورد زبانست مرا ای دل و جان

[...]

حافظ

زان می عشق کز او پخته شود هر خامی

گر چه ماه رمضان است بیاور جامی

روزها رفت که دست من مسکین نگرفت

زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی

روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه