گنجور

 
نسیمی

شق شد سماوات دخان از وجه خوب دلبران

اینک دلیل روز حشر آمد برای بندگان

شق القمر هم ناظران آمد دلیل دیگرش

سنت خلیل الله کرد احمد به روی خود عیان

(بشکافت صدر خویش را، کردند اخوان رسول

آمد چو در نطق خدا شرق و زمین دیگر نشان)

(چون نام خود چاره گری آورد از چار آسمان

تا دین تمام آید بدو وعده چو بوده است از زمان)

ای سالک راه خدا! روز مسیحا را طلب

وعده همان بوده است کان آمد فرود از آسمان

تا چون یهودی بی خبر از وی نمانی بی نصیب

رمز و اشارت ها صریح گردد چو آیم در میان

نطق خدا می دانی اش زیرا که بوده است قول او:

گر نطق حق آری پدید، آید مسیح از آسمان

قوت که هست از ذات حق عیسی همین آنروز گفت

او در من است و من در او هر دو یکیم ای سالکان!

چون این سخن نقل است از او اندر کتبهای شما

دانید او را کردگار الا ز تقلید و گمان

قول مسیح است این که من هستم محیط کل شی ء

این صورت و جسم است این معنی که باشد در میان

صورت کجا گیرد وجود چون نطق ناید در میان

نطقی که از سی و دو خط می آید اندر هر زبان

گر جسم ظاهر بود این، ریزید و پوسید و برفت

ورنه که معنی دانی اش بی نطق کی گردد عیان

نطقی که با ذات خدا چون نور خورشید آمده

بر روی عیسی صورتش از نطق ها ظاهر بخوان

گفتی که آدم را خدا بر صورت خود آفرید

دانی چو صورت را صفت، باز آن صفت را نوردان

رمز و اشارتها چنین چون کرد روشن نطق حق

در مظهر نطق خدا سلطان بی جا و مکان

هر هفته سی و دو نماز آورد او اندر حجاز

می کرد با سوز و نیاز تا خوش درآمد در جهان

تکرار کردم بارها این هم مزیدش می کنم

گر شرح این جویی مخوان غیر از کتاب جاودان

روشن چو شد اسرارها از نطق پاک فضل حق

ایمن برو آسوده شو آزاد گرد اندر جهان

در صور اسرافیل چون نفخه به امر حق دمید

حشر خلایق اجمعین کرد آن خدای انس و جان