گنجور

 
نسیمی

تشبیه رویت آن که به گل یاسمن کند

چشم از رخت بگو به گل و یاسمن کند

باد از وصال قد تو محروم و بی نصیب

آن دل که میل طوبی و سرو چمن کند

باشد قبول، طاعت بی نفع بت پرست

گر سجده پیش قبله رویت چو من کند

بر زلف عنبرین تو چون بگذرد صبا

عالم پر از شمامه مشک ختن کند

گر در رخ لبت از تو نباشد نشانه ای

کافر چگونه سجده لات و وثن کند

(کو دیده ای که در غم یوسف بود ضریر

تا اکتساب فایده از پیرهن کند)

وصف دهان تنگ تو دانی که را رسد

بیننده ای که از سر دانش سخن کند

هردم سخن کنی و دهانت پدید نیست

نشنیده ام کسی که سخن بی دهن کند

گر جوهری ز گفته من باخبر شود

دیگر کم التفات به در عدن کند

وجه حسن مشاهده کردن بود حسن

منکر چرا نظر نه به وجه حسن کند

هر ساعت از لب تو نسیمی چو دم زند

صد مرده را به بوی تو جان در بدن کند