تا قوس ابروی او در آفتاب پیوست
زلف کجش ز ابرو طرفی ز ماه بربست
از پا درافتادم تا دوست دست گیرد
یاری نمیکند پا، یاری نمیدهد دست
موی میان او از نازکی میان نیست
باشد که برگشاید رازی که در میان است
مفتون فتنه گشتم کو فتنه است مطلق
برخاست فتنه برخاست، بنشست فتنه بنشست
دوشینه دام زلفش بنمود دانه و خال
من میشدم مقید، باد صبا همیجست
فردا که همچو نرگس از خاک سر برآرم
چون چشم می پرستش، مخور باشم و مست
در بحر آب دیده غرقیم همچو ماهی
در حلق تار زلفش پنجاه حلقه و شست
ناصر شکسته بسته، بنوشت و صف زلفش
تا در زبان خامه، پیچید موی و بشکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر رشته غم دل چون شمع جانگدازست
کوته کنم حکایت کاین قصه بس درازست
او همچو سرو سرکش من خاک ره چو سایه
آن رسم ناز و شوخی وین شیوه نیازست
آن سرو ناز، کاری نگشاید از نیازم
[...]
این شب نگر که پیوند با روز حشر پیوست
تا بر فراخت بالا شد رستخیز از او پست
نه شب از او به پایان وزوی نه صبح در دست
تحقیق شام هجران یغما چه می کنی هست
تا در مغاک هستی ای مهر تابناکی
تابنده کوکبت پست از صدمه افول است
زال جهان غدار گرگیست تیز پنجه
کارش بدلفریبی نقل سراب و غولست
پستی ز سر بلندی است و ز شهرت است آفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.