جامهٔ مقصود دل، هست به قد تو راست
چهرهٔ زیبای تو، صورت معنی ماست
نقش مراد دلم، گم شده بود از ازل
مینگرم در رخت، با نظرم آشناست
عشق من و حسن تو، مایل یکدیگرند
میل هوا با درخت، میل درخت از هواست
جان منی کس نکرد، دوری جان اختیار
هجر تو بر ما قَدَر، وصل تو بر ما قضاست
زلف تو از باد صبح، چون شود آشفتهتر
بر رخ مه پا نهد، در سر او تا چههاست
گر چه به خواب خمار، چشم تو خوش خفته است
غافل مکرش نیام، خفته چو عین بلاست
غیر رخت در جهان، دیدهٔ ناصر ندید
خاصیت این نظر، بخشش آن خاک راست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و عشق میپردازد. شاعر با احساساتی عمیق نسبت به محبوبش، او را به عنوان محوریترین و زیباترین جنبه زندگیاش معرفی میکند. عشق شاعر و زیبایی محبوبش به هم گره خورده و نشاندهنده هماهنگی طبیعت است. هجران و دوری از محبوب، برای شاعر تلخی و تقدیر را به ارمغان میآورد. در نهایت، شاعر تصریح میکند که علاوه بر زیبایی ظاهری، وجود محبوبش برای او معنا و ارزش خاصی دارد.
هوش مصنوعی: لباس دلخواه و مورد نظر ما، به اندازه قامت تو مناسب است. چهره زیبای تو، نمایانگر معنای وجود ماست.
هوش مصنوعی: آنچه که آرزوی دل من بود، از ابتدا گم شده بود. اکنون که به چهرهات نگاه میکنم، احساس میکنم که با آن آشنا هستم.
هوش مصنوعی: عشق من به تو و زیباییات به هم وابسته است، مانند این که تمایل هوای آزاد به درخت و درخت هم به هوایی که در آن رشد میکند دارد.
هوش مصنوعی: عزیز من، هیچکس برای من مانند تو نیست. دوریات را به زحمت قبول کردم، اما وصالت مقدر و سرنوشت ماست.
هوش مصنوعی: اگر زلف تو از باد صبح آشفتهتر شود، بر چهرهات چون ماه، چه تغییراتی ممکن است رخ دهد.
هوش مصنوعی: هرچند چشمانت در خواب دلچسبی به سر میبرند، من در دام فریب تو نیستم؛ خواب تو برای من مانند بلایی است که بر سرم آمده.
هوش مصنوعی: غیر از دیدن زیبایی تو در این دنیا، چشم من هیچ چیز دیگری را نبیند. این نگاه خاصیت و ارزشش همانند بخشش خاک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
سرو بلندم تو را راست نشانی دهم
راستتر از سروقد نیست نشانی راست
هست گواه قمر چستی و خوبی و فر
[...]
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
[...]
در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست
نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
بر سر آب حیات خیمه زده جان ما
این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست
بر در بیگانگان هرزه چرا میرویم
[...]
قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست
ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
عقل تبّرا کند از دل دنیاپرست
دل نبود گر نرفت بر روش عقل راست
دنیی و دین پیش ما هست مثال دو رعد
[...]
این همه پروانهها، سوخته از چپ و راست
شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟
شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟
وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست
چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.