از روز ناتوانی اندیش تا توانی
می نوش با جوانان در موسم جوانی
با پیر دیر گفتم کز دیر چیست حاصل
گفتا که با دو همدم یکدم به شادمانی
ساقی مسیح باید تا می حلال گردد
کز دست خضر باده، هست آب زندگانی
باور مکن که دانی احوال جام جم را
تا از خط پیاله یک حرف بر نخوانی
گر لذتی ز عمرت در کام جان رسیدهست
باید که یک نفس را بیذوق نگذرانی
چشمم بود به روئی، گوشم به راه، اما
بر راه ارغنونی، بر روی ارغوانی
ناصر اگر فنا شد، بادا بقای جانت
باقیست وجه باقی، باقی جهان فانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان اهمیت لذت بردن از جوانی و زندگی میپردازد. شاعر به جوانان توصیه میکند در فصل جوانی از زندگی نهایت استفاده را ببرند و با دوستان خود شاد باشند. او به پیران نیز اشاره میکند که زندگی بدون خوشی و شادمانی ارزش چندانی ندارد. از ساقی مسیحی یاد میشود که موجب حلالیت شراب میشود و اشارهای به بادهای دارد که آب زندگی به حساب میآید. شاعر تأکید میکند که برای درک عمیق زندگی و زیباییها باید از هر لحظه لذت برد و آن را بیذوق نگذرانید. در نهایت، او به فنا و بقاء اشاره میکند و میگوید که فقط وجه باقی است که از دنیا باقی میماند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ناتوان هستی، فکر کن و زمانی که توانایی پیدا کردی، از زندگی لذت ببر و با جوانان همدلی کن.
هوش مصنوعی: با فردی با تجربه و سالخورده صحبت کردم و از او پرسیدم که زندگی در میخانه چه فایدهای دارد. او پاسخ داد که وقتی با دو دوست خوب و صمیمی در کنار هم باشید و لحظهای شاد زندگی کنید، این خودش بزرگترین دستاورد است.
هوش مصنوعی: باید ساقیای مانند مسیح بیاید تا شراب پاک و حلال به ما بدهد، زیرا شراب واقعی که آب زندگی است، به دست خضر است.
هوش مصنوعی: به هیچوجه فکر نکن که میتوانی حال و روز جام جمشید را درک کنی؛ مگر اینکه بتوانی حتی یک حرف از نوشتههای روی پیاله را بخوانی.
هوش مصنوعی: اگر از زندگیات لذتی به دل و جانت رسیده است، باید هر نفس را بدون لذت نگذرانید.
هوش مصنوعی: چشمم به چهرهای زیباست، گوشم به صداها و نشانهها توجه دارد، اما در مسیر زندگی به سمت گلهای خوشبو و زیبا میروم.
هوش مصنوعی: اگر ناصر از بین برود، جان تو همچنان پایدار خواهد ماند. باقی بودن تو، در برابر این دنیا که فانی است، اهمیت دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.