روی دربست به ما ابرویت از پیشانی
ماه را نیست چنان روی و چنین پیشانی
قاصدی نیست که در گوش من از بیم رقیب
برساند ز دهانت سخن پنهانی
نام تو ورد زبان است مرا در همه حال
من تو را خوانم اگر چه تو مرا میرانی
جان به سودای وصال تو متاعیست گران
میسپاریم روانی که به جان ارزانی
تا تو برخاستهای آتش ما ننشیند
بنشینی تو مگر آتش ما بنشانی
گر میان تن و جان رسم جدائی باشد
غم نباشد که تو پیوسته میان جانی
من اگر کنه کمال تو ندانم، دانم
که تو دانائی و نادانی ما میدانی
در سماعی که به چرخ آئی ای ماه از مهر
آستینی چه شود گر سوی ما افشانی
باد رنگین سخن را چو سلیمان ناصر
خوش همیراند، ای مطرب اگر خوش خوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقهاش اشاره میکند و او را با ماه و زیباییهای خاصش مقایسه میکند. شاعر برای بیان احساساتش از زبان شاعرانه استفاده میکند و نشان میدهد که نام معشوقه همیشه در ذهن اوست، حتی اگر معشوقه او را نرنجاند. او همچنین به تمایلش برای رسیدن به وصال معشوقه و رنجهای ناشی از فاصله بین خودشان اشاره میکند. این شعر سرشار از احساسات عاشقانه و زیباییهایی است که در ارتباط با عشق و longing بیان شدهاند.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و ابروی تو که بر ما افتاده، به هیچوجه قابل مقایسه با زیبایی پیشانی ماه نیست. چنین چهرهای و این ابرو، واقعاً بینظیر است.
هوش مصنوعی: کسی نیست که از ترس رقیب به من بگوید چه چیزهایی را در دهن داری.
هوش مصنوعی: نام تو همیشه بر زبانم است و در هر شرایطی، من تو را صدا میزنم، حتی اگر تو مرا نرنجانی یا دوری.
هوش مصنوعی: جان من به امید رسیدن به تو، همچون کالای با ارزشی است. ما روحی را که به جان خود اختصاص دادهایم، به تو میسپاریم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو بیدار و فعال هستی، آتش درون ما خاموش نمیشود. فقط وقتی میتوانی ما را آرام کنی که خودت آتش درون ما را خاموش کنی.
هوش مصنوعی: اگر بین جسم و روح جدایی وجود داشته باشد، دغدغهای نیست چون تو همیشه در دل من هستی.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به عمق کمال تو پی ببرم، اما میدانم که تو عالم به همه چیز هستی و نادانی ما را نیز میدانی.
هوش مصنوعی: ای ماه، وقتی به رقص و چرخش میآیی، اگر باری از محبت و صفا را به سوی ما بگستری، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
هوش مصنوعی: باد رنگین سخن مانند سلیمان ناصر به زیبایی جریان دارد؛ ای مطرب، اگر به خوبی و با لذت بخوانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما! گرد سرم چند همیگردانی
زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی
یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی
یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی
از حد و غایت نافرمانی در مگذر
[...]
هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی
درد او را نکند هیچ خورش درمانی
همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد
نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی
چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد
[...]
رومه سوزک مژه میکنی از نادانی
ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی
جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی
مژه وارونه چه کردند ترا میدانی
مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را
[...]
یافت احوال جهان رونق جاویدانی
چرخ بنهاد ز سر عادت بیفرمانی
در زمان دو سپهدار که از گرد سپاه
بر رخ روز درآرند شب ظلمانی
باز در معرکه چون صبح سنانشان بدمد
[...]
ای خدا! دار درین ساحت دهر فانی
صدر دین را ببزرگان دگر ارزانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.