گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

روی دربست به ما ابرویت از پیشانی

ماه را نیست چنان روی و چنین پیشانی

قاصدی نیست که در گوش من از بیم رقیب

برساند ز دهانت سخن پنهانی

نام تو ورد زبان است مرا در همه حال

من تو را خوانم اگر چه تو مرا می‌رانی

جان به سودای وصال تو متاعی‌ست گران

می‌سپاریم روانی که به جان ارزانی

تا تو برخاسته‌ای آتش ما ننشیند

بنشینی تو مگر آتش ما بنشانی

گر میان تن و جان رسم جدائی باشد

غم نباشد که تو پیوسته میان جانی

من اگر کنه کمال تو ندانم، دانم

که تو دانائی و نادانی ما می‌دانی

در سماعی که به چرخ آئی ای ماه از مهر

آستینی چه شود گر سوی ما افشانی

باد رنگین سخن را چو سلیمان ناصر

خوش همی‌راند، ای مطرب اگر خوش خوانی

 
 
 
منوچهری

صنما! گرد سرم چند همی‌گردانی

زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی

یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی

یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی

از حد و غایت نافرمانی در مگذر

[...]

قطران تبریزی

هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی

درد او را نکند هیچ خورش درمانی

همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد

نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی

چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد

[...]

سوزنی سمرقندی

رومه سوزک مژه میکنی از نادانی

ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی

جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی

مژه وارونه چه کردند ترا میدانی

مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را

[...]

انوری

یافت احوال جهان رونق جاویدانی

چرخ بنهاد ز سر عادت بی‌فرمانی

در زمان دو سپهدار که از گرد سپاه

بر رخ روز درآرند شب ظلمانی

باز در معرکه چون صبح سنان‌شان بدمد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه