از غصهٔ بیماری آن نرگس جادو
دوتاه شد آن حاجب افسونگر هندو
شمعیست جبین تو که از نور الاهی
آویخته از گوشهٔ محراب دو ابرو
اوصاف رخ لیلی و آوازهٔ مجنون
منسوخ شد از ولولهٔ عشق من و او
ای صبح سعادت بنما از افق غیب
باشد که شود کار من غمزده نیکو
شد روشنم اکنون که به بالای تو سروی
پیدا نشود در چمن روضهٔ مینو
با فاخته گفتند حدیث گل رویت
حیران شد و فریاد برآورد که کو کو
یا رب چه گل است آن سمن تازهٔ سیراب
آیا چه خوش است آن شکن حلقهٔ گیسو
دردیست مرا در دل شوریده که او را
درمان نتوان کرد به افسون و به دارو
در حالت شوریدهٔ ناصر نظری کن
تا کور شود دیدهٔ نادیدهٔ بد گو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم بیماری محبوبش نرگس جادو میگوید و تأثیر عمیق آن بر خود را بیان میکند. او به زیباییهای محبوبش اشاره کرده و میگوید که تیرگی عشق او باعث کمرنگ شدن عشق دیگران شده است. شاعر از صبح سعادت میخواهد تا به او امید بدهد و کارش را نیکو کند. او همچنین در وصف زیباییهای محبوبش، به گل و عطر و موهای او اشاره میکند و از درد دل خود که ناشی از دوری اوست، میگوید. در نهایت، از خداوند میخواهد که به حال شوریدهاش توجه کند و از نابینایی نسبت به آنچه نیکوست رهایی یابد.
هوش مصنوعی: بخاطر غم بیماری، آن چشمان زیبا چنان افسونگری دوتا شدهاند که انگار حاجب و نگهبان جادوگری است.
هوش مصنوعی: جبین تو همچون شمعی است که نور الهی از آن میتابد و این نور از لبهٔ محراب دو ابروی تو نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهٔ لیلی و داستان مشهور مجنون دیگر اهمیتی ندارد، زیرا عشق من و او بر تمام اینها غلبه کرده است.
هوش مصنوعی: ای صبح خوشبختی، از دور دستها نمایان شو تا کار من که در اندوه است، به خوبی انجام شود.
هوش مصنوعی: اکنون که به اوج تو رسیدهام، دیگر در باغ مینو هیچ درختی به بلندی تو یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: فاخته به گل روی تو اشاره کرد و آنچنان تحت تأثیر قرار گرفت که ناگهان فریاد زد.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، آیا میدانی آن بوی گل تازهای که شاداب است چه زیبایی دارد؟ و همچنین آن فر زیبایی که به صورت حلقهای شکل گرفته است، چقدر خوشایند و دلانگیز است؟
هوش مصنوعی: دردی در دل دارم که نمیتوانم آن را با هیچ جادو یا دارویی درمان کنم.
هوش مصنوعی: به حال و روز ناصر نگاه کن که چطور به جنون رسیده است؛ این چنان تاثیر عمیقی دارد که هر کس بد سخن بگوید، چشمانش به روی حقیقت بسته میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نارنج چو دو کفهٔ سیمین ترازو
هردو ز زر سرخ طلی کرده برون سو
آکنده به کافور و گلاب خوش و لؤلؤ
وانگاه یکی زرگر زیرکدل جادو
چون ذره هوا میکند ای ماه ز هر سو
دلها بتو خورشید رخ غالیه گیسو
بی روی تو گل خار بود اهل خرد را
هر چند که در حسن کند جلوه بصد رو
دانی بچه رو ماه نو انگشت نمایست
[...]
در ظلمت اسکندرم از حسرت لعلت
ماننده ی خواجو
گر تیر کشی از طرف غمزهٔ جادو
صد آه کشد از جگر سوخته آهو
خونم چو شود ریخته مستی کند آن چشم
از ریخته ذوق است و طرب در سر هندو
صد حسن به آن رخ تو به یک دفعه فروشی
[...]
زان نکهت مشکین،که همی آید از آن سو
تا فانی مطلق نشوی دل نبرد بو
چون مست شدی مسکن جان، لجه دریاست
هشیار شدی، جانب بحر آ، ز لب جو
آن ماه جهان از همه رو ظاهر و پیداست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.