ای آرزوی جان من، ای عمر نازنین
چندین مکن که نیک نباشد جفا و کین
در عاشقان به چشم حقارت نظر مکن
کین قوم با سگان تو باشند همنشین
حقا که مثل بنده نبینی به صد قران
در اتحاد صادق و در عشق راستین
فردا اگر به ناز در آئی تو در بهشت
حوران نهند پیش رخت روی بر زمین
حیف است صحبت تو شب و روز با رقیب
آری به دست دیو نه لایق بود نگین
رویم ببین که آینهٔ صورت توام
کز نقش روی تو نبود روی من مبین
تاصر وفا ز هیچ وجودی طمع مدار
کوتاه کن نکو سخن است این، صد آفرین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و آرزوی شدید شاعر نسبت به معشوق میپردازد. شاعر از معشوق میخواهد که با او به نیکی رفتار کند و از حقارت در مورد عاشقان خودداری کند. او به ارزش خود اشاره میکند و میگوید که هیچ کس مانند او در عشق و وفاداری نیست. همچنین، شاعر به زیبایی معشوق و نقش او در زندگیاش اشاره کرده و از صحبت با رقیب خود ابراز نارضایتی میکند. در نهایت، او بر این نکته تأکید میکند که نباید انتظار وفا از هیچ موجودی داشت و به کوتاهی کلام اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای آرزوی زندگی من، ای عمر عزیز! چرا اینقدر سختی و کینهورزی میکنی؟ این کار نیکو نیست.
هوش مصنوعی: به عاشقان با بیاحترامی نگاه نکن، زیرا این گروه همراه با سگها هستند و با آنها همنشینی دارند.
هوش مصنوعی: واقعاً مثل من را نمیتوانی پیدا کنی، حتی با صد قران، در صداقت و عشق واقعی.
هوش مصنوعی: اگر فردا با ناز و زیبایی به زمین بیایی، در بهشت، حوریان به خاطر تو بر زمین خواهند نشست و مقابل تو خواهند بود.
هوش مصنوعی: صحبت کردن درباره تو، چه در شب و چه در روز، با کسی که رقیب است، صحیح نیست. زیرا انگار که این گفتوگو تنها در دستان یک دیو و نالایق قرار دارد.
هوش مصنوعی: نگاه کن به چهرهام که مانند آینهای از توست؛ اما به چهرهام نگاه نکن چون نشانی از خودت در آن نیست.
هوش مصنوعی: به امید وفا و صداقت از هیچ کس انتظاری نداشته باش و به خودت بسنده کن. این موضوع خیلی ارزشمند و زیباست، و شایسته تحسین است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نه ای، ببین
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نهای ببین
ای خانه مبارک و باغ بآفرین
فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین
شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعید
مسعود با سعادت و سلطان راستین
تابود بود و از پس این تابود بود
[...]
ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین
مسعود شهریار زمان خسرو زمین
در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای
سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین
بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم
[...]
آن بت که هست چهرهٔ خور پیش او رهین
صد حلقه دارد از سه طرف هر طرف یمین
پیوسته در میانهٔ هر حلقهای دلی
چون خاتمی شده که کبودش بود نگین
گاهی ز تاب زلف به گل بر نهد کمند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.