او آئینه است و هر طرفی رویها دارد او
روشن همیشود هنر و عیب ما در او
هر گه که بنگریم در ابروی و قامتش
معلوم میکنیم کژ و راست را در او
تزویر و زرق صومعه و خانقه پر است
خوش وقت میکده که نگنجد ریا در او
رندی که پر ز بادهٔ صافی بود چو جام
بهتر ز صوفیئی که نباشد صفا در او
در راه بت، پسر، من از آن میروم به سر
کان راه تنگ بود و نگنجید پا در او
بی صدق راز صحبت رندان چه فایده
بد گوهر است، اثر نکند کیمیا در او
دل شمع روشنیست که میمیرد از هوا
ناصر چنان مکن که در آید هوا در او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.