سر گشتهام ز بخت نگونسار خویشتن
تر دامنم ز چشم گهربار خویشتن
درّ خوشاب دیده به دامن همیکشد
صراف عشق بر سر بازار خویشتن
ای جان مرا تو بارگرانی، کرانه گیر
بر مرکب ضعیف منه بار خویشتن
واعظ نگر به اهل یقین میکند خلاف
بیچاره گرم گشته به گفتار خویشتن
قاضی چگونه حیله کند درد عشق را
او را بس است زحمت دستار خویشتن
یاری به یاد دارم و چون باد میروم
حیران و خسته در طلب یار خویشتن
مانند حاجب تو طبیبی ندیدهام
دایم نشسته بر سر بیمار خویشتن
ناصر محقرست، نیرزد به ضرب تو
اندیشه کن ز خنجر خونخوار خویشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جان من خریده بدیدار خویشتن
کرده مرا بمهر خریدار خویشتن
من جان و مال خویش ندارم ز تو دریغ
وز من دریغ داری دیدار خویشتن
تا گشت زیر غالیه گلنار تو نهان
[...]
ما خود بریده ایم دل از کار خویشتن
لیکن تو رحم کن بگوفتار خویشتن
من جان فروشم و تو بهیچم نمی خری
کس چون تو نیست واقف بازار خویشتن
ما گفته ایم با تو تو با ما مگوی هیچ
[...]
از بسکه رفته ام بر دلدار خویشتن
شرمنده ام ز رفتن بسیار خویشتن
من تاجرم بدکه بازار خویشتن
بر دست نقد جان و خریدار خویشتن
هر دانشی که بود مرا صرف دید شد
دیوانه شد دلم پی دیدار خویشتن
ایوان ملک قصر ملک دیده ام کنون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.