کام دل هر گه که خواهم زان دهان
همچو شمعم آتش افتد در زبان
باد گل را گفته بویش خبر
مهر مه را داده از رویش نشان
باد اگر بویش به جانی میدهد
من دهم جان را به بوی او روان
باغ هردم میکشد تیغ خلاف
زان بود پیراهن گل خون فشان
چشم سوسن غارت جان مرا
تُرک مستی است تیرش در کمان
جان ما قطره است در دریای عشق
عشق او دریاست در قطره نهان
در سخن ناصر به وصف زلف او
همچو سوسن میشود رطباللسان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأثیر عمیق عشق و زیبایی معشوق بر روح و احساسات شاعر اشاره دارد. شاعر در ابتدا به شمعی اشاره میکند که با هر کلام از معشوق، آتش میگیرد و به شدت تحت تأثیر بوی گل و زیبایی آن قرار میگیرد. او از عشق به عنوان دریایی وسیع یاد میکند که قطرهای از آن در وجودش نهان است. در ادامه، شاعر به اشتیاق و عاطفهای اشاره میکند که به شدت در وجودش حس میشود و زیبایی معشوق را به سوسن و تیر در کمان تشبیه میکند. در نهایت، ناصر به وصف زیبایی و زلف معشوق پرداخته و احساسات خود را در کلامی زیبا و شاعرانه بیان میکند.
هوش مصنوعی: هر زمان که بخواهم، از دهانم احساساتی مانند شمع که آتش میگیرد، برمیخیزد.
هوش مصنوعی: باد به گل میگوید که بوی تو خبر از محبت ماه را میدهد و نشان از زیباییات دارد.
هوش مصنوعی: اگر باد بویی از او به جانم میبخشد، من جانم را برای بوی او فدای میکنم.
هوش مصنوعی: در هر لحظه باغ با چالشهایی روبرو میشود، به همین دلیل پیراهن گلها رنگ خون به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و دلربای او باعث شدهاند که جانم تحت تاثیر قرار گیرد و به نوعی دلباختهاش شوم؛ گویی تیر عشق او در کمان نشسته و منتظر پرتاب است.
هوش مصنوعی: روح ما مانند یک قطره در اقیانوس عشق است و عشق او مانند یک دریا در درون این قطره نهفته است.
هوش مصنوعی: در سخن ناصر، وقتی از زیبایی زلف محبوب صحبت میکند، به اندازهی زیبایی گل سوسن خوشزبان و شیرین بیان میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یخچه میبارید از ابر سیاه
چون ستاره بر زمین از آسمان
چون بگردد پای او از پای دار
آشکوخیده بماند همچنان
عید فرخ باد بر شاه جهان
جاودانه شادمان و کامران
نعمتش پیوسته و عمرش دراز
دولتش پاینده و بختش جوان
سال و مه لشکرکش و لشکر شکن
[...]
ای مرا دیدار تو جان و جهان
بی تو هرگز نی جهان خواهم نه جان
ای جهان جان چه شادی باشدم
چون نباشی با من ای جان جهان
ای بسان حور و آئین پری
[...]
ای آفتاب حسن تو را آفتاب
سجده برد همچو من از آسمان
خردی تو و بزرگ تو را پایگاه
سال تو اندک و تو بسیار دان
چو آفتاب خردی در چشم خلق
[...]
روی بخت خواجه خرم همچو گل
باد تا هر سال گل آرد جهان
بسته دولت عهد با دورانش باد
تا بود پیوسته با دوران زمان
باد حاجت خرمی را با دلش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.