گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

آن گل که نوشد می با رقیبان

بینند و میرند مسکین غریبان

ای گل به گلشن چون جلوه سازی

افغان مکن عیب از عندلیبان

چون بلبل و گل بی‌هم مبادا

عشق محبان حسن حبیبان

بی‌یار از ما طاقت مجویید

زان رو که هستیم از ناشکیبان

چون زخم سینه پوشیده دارم؟!

سازد چو ظاهر چاک گریبان

فانی نصیبی زان مَهوَشَت نیست

خوش با نصیبی از بی‌نصیبان

 
 
 
ناصر بخارایی

ای چین زلفت شام غریبان

قربت به غربت به بر قریبان

در خنده غنچه دلشاد و خرم

شد با چنارش دست و گریبان

پرداختم دل از کار دشمن

[...]

حافظ

چندان که گفتم غم با طبیبان

درمان نکردند مسکین غریبان

آن گل که هر دم در دست بادیست

گو شرم بادش از عندلیبان

یا رب امان ده تا بازبیند

[...]

جامی

هرگز ندیدم رسم حبیبان

همچون تو کردن خو با رقیبان

غوغای زاغان ببریده گل را

پیوند صحبت از عندلیبان

هرگز نیاری یاد اسیران

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه