کافِر چه گنه کرد و مسلمان چه عبادت
دیباچهٔ عشق است کسی را چه ارادت
چه صومعه، چه میکده، چه دیر، چه کُهسار
چه کفر، چه ایمان، چه نحوست، چه سعادت
در مسجد تو شیخ مقلد چه در آئیم
ما را در میخانه بود جای عبادت
مهری که دلم با سر گیسوی تو دارد
از صبح ازل بود نه از روز ولادت
عشق من و حسن تو و دریای سرشکم
هر لحظه فزون گردد و هر روز زیادت
هر کس به جهان مصلحتی دارد و ما را
سودای تو پیشه است و غم عشق تو عادت
ای ترک پریچهره که بردی دل ناصر
بیمار تو جان میدهد از شوق عیادت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز آمدی ای بخت همایون به سعادت
چون جان گرامی، به بدن، روز اعادت
از غمزه، سنان داری و در زیر لبان، قند
چون است به قصد آمدهای یا به عیادت؟
مهری است کهن، در دل و جان من و آن مهر
[...]
ای بر دل من مهر تو هر لحظه ز یادت
یکبار نظر کن به من از روی ارادت
یک لحظه مرا یاد نکردی ز سر لطف
شرم از من بیچاره ی دلسوخته بادت
آن کس که مرا از تو به ناکام جدا کرد
[...]
بر پای تو ریزیم چو ما جان به ارادت
حاجت چو بخونریزی و آشوب و جلادت
ور زانکه ترا این بود اندیشه و عادت
زی شاد و بزهساز کمانرا بر شادت
نازیم بر آن پنجه و بازو بزیادت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.