گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای بر دل من مهر تو هر لحظه ز یادت

یکبار نظر کن به من از روی ارادت

یک لحظه مرا یاد نکردی ز سر لطف

شرم از من بیچاره ی دلسوخته بادت

آن کس که مرا از تو به ناکام جدا کرد

وقت شدنش یاد مماناد شهادت

چشمش به تو روشن شد و خاطر به تو خرّم

دوران چو تو را دید به هنگام ولادت

در روی دل افروز تو چون آینه پیداست

الطاف خداوندی و آثار سعادت

رنجور فراقست دل از روی تلطّف

دریاب دل خسته ی ما را به عیادت

از دست بشد جان جهان در غمت و نیست

امکان که کند باز دل از مهر تو عادت

 
 
 
سلمان ساوجی

باز آمدی ای بخت همایون به سعادت

چون جان گرامی، به بدن، روز اعادت

از غمزه، سنان داری و در زیر لبان، قند

چون است به قصد آمده‌ای یا به عیادت؟

مهری است کهن، در دل و جان من و آن مهر

[...]

ناصر بخارایی

کافِر چه گنه کرد و مسلمان چه عبادت

دیباچهٔ عشق است کسی را چه ارادت

چه صومعه،‌ چه میکده، چه دیر، چه کُهسار

چه کفر،‌ چه ایمان، چه نحوست، چه سعادت

در مسجد تو شیخ مقلد چه در آئیم

[...]

صفی علیشاه

بر پای تو ریزیم چو ما جان به ارادت

حاجت چو بخونریزی و آشوب و جلادت

ور زانکه ترا این بود اندیشه و عادت

زی شاد و بزه‌ساز کمانرا بر شادت

نازیم بر آن پنجه و بازو بزیادت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه