گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای بر دل من مهر تو هر لحظه ز یادت

یکبار نظر کن به من از روی ارادت

یک لحظه مرا یاد نکردی ز سر لطف

شرم از من بیچاره ی دلسوخته بادت

آن کس که مرا از تو به ناکام جدا کرد

وقت شدنش یاد مماناد شهادت

چشمش به تو روشن شد و خاطر به تو خرّم

دوران چو تو را دید به هنگام ولادت

در روی دل افروز تو چون آینه پیداست

الطاف خداوندی و آثار سعادت

رنجور فراقست دل از روی تلطّف

دریاب دل خسته ی ما را به عیادت

از دست بشد جان جهان در غمت و نیست

امکان که کند باز دل از مهر تو عادت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode