چو خط بر من کشیدی چشم دارم
که برگیری و خوانی ماهوارم
مرانم سرزده چون خامه از پیش
که سر برخط فرمان تو دارم
ز جامت جرعهای برخاکم افشان
عزیزم کن که در دور تو خوارم
مرا از ساغر لعلت میئی ده
که چشم شوخ تو کُشت از خمارم
دمی از عمر ماند و همدمی نیست
که پیش او دمی با جان بر آرم
تنم گر چه پیئی و استخوانیست
به پیمان چون کمانت استوارم
اگر بی تو دمی از من برآید
دمم گیرد که آن را دم شمارم
چو گرد از خاک من گردون بر آرد
به گرد کوی تو گردد غبارم
شبی بر خلوت تاریک ناصر
گذاری کن ببین چون میگذارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کُنون، گر تو نباشی جفت و یارم،
نیارایی به شادی روزگارم.
مو که چون اشتران قانع به خارم
جهازم چوب و خرواری ببارم
بدین مزد قلیل و رنج بسیار
هنوز از روی مالک شرمسارم
به سختی صبر ده، تا پای دارم
در آسانی مکن فرموش کارم
زنش گفتا که من بیمار و زارم
عرابی گفت من تیمار دارم
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر با من خوشستی غمگسارم
به آب دیده دست از خود بشویم
کنون کز دست بیرون شد نگارم
نگارا، بر تو نگزینم کسی را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.