غم دنیا چه خوری تا خوردت رنج و غمش
جام جم نوش و فراموش بکن ملک جمش
خاک شو بر در میخانه که باب کرم است
آب کرمست که خوانند کلید کرمش
بندهٔ پیر مغانم که چو ما رندان را
آبروئی است در آن کوی ز خاک قدمش
خدمت دختر رز بِه که ردان داشتهاند
که چو تو زاهد هشیار بود صد خدمش
در شگفتم ز مغنی که به نی ساخته است
مار را همدم خود کرده به افسون دمش
تا پس پرده دل ما نخورد غصهٔ دهر
پردهٔ دل بگشاید ز دم زیر و بمش
ناصر آن نیست که از فتنه سپر اندازد
عاشق آن است که سازند به رندی علمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تاج بخشی که گذشتست ز گردون قدمش
تنگنایی است جهان پیش سواد حشمش
سقف این گنبد پیروزه به صد شاخ شدست
بارها از چه ز یک صدمه صیت کرمش؟
گشت بازار ظفر تیز و قد دولت راست
[...]
ما به شادی جهانی نفروشیم
دولت این است که ما یافته ایم از ستمش
غمش صاحب درد شناسد که چه لذت دارد
آن حلاوت که به مجروح رسد از المش
تو بصورتگر چین باز نما عارضه خویش
[...]
در وطن جمعیتی داشت فلک زد بهمش
کوفیان تا بفزایند ستم بر ستمش
بهر مهمانی بردند برون از حرمش
جانب کرب و بلا با حرم محترمش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.