ما به شادی جهانی نفروشیم
دولت این است که ما یافته ایم از ستمش
غمش صاحب درد شناسد که چه لذت دارد
آن حلاوت که به مجروح رسد از المش
تو بصورتگر چین باز نما عارضه خویش
تا خطت بیند و از دست بیفتد قلمش
چون قلم بر ورق عشق نشد حرف شناس
تا نشد پاک ز دیباچه هستی رقمش
هر که آشفته آن سلسله مشکین نیست
کرده اند اهل محبت به جنون مهمش
سالک آنست که هر دم ز سر راه وجود
ببرد جاذبه عشق بکوی عدمش
تا قدم بر سر هستی ننهد مرد کمال
کس نخواند به جهان عاشق ثابت قدمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق انسانی و جستجوی شادی واقعی میپردازد. شاعر با اشاره به درد و رنج، به اهمیت شناخت غم و لذت ناشی از آن اشاره میکند. او از زیبایی عشق و تأثیر آن بر زندگی سخن میگوید و بر این نکته تأکید دارد که تنها کسی که در عشق غوطهور است میتواند به معنای واقعی وجود و هستی دست یابد. عشق و زیبایی باید در زندگی انسانها نمایان شود تا بازتابی از حقیقت را در زندگیشان به نمایش بگذارد. در نهایت، شاعر به ارزشهای معنوی و انتخابهای درست در زندگی اشاره دارد و رهنمود میدهد که عشق حقیقی میتواند انسان را به کمال برساند.
هوش مصنوعی: ما خوشی و خوشبختی خود را به شادی دنیا نمیفروشیم، چون آنچه از ستمها و مشکلات به دست آوردهایم برتر از هر چیزی است.
هوش مصنوعی: فقط کسی که خود درد و غم را تجربه کرده باشد، میداند که چه خوشی و لذت خاصی در آن تجلی مییابد که به مجروح از درد و رنجش میرسد.
هوش مصنوعی: به خودت جلوهای بده و زیباییات را به نمایش بگذار تا آنقدر تأثیرگذار باشی که قلمها از نوشتن دربارهات درماند شوند.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق به زبان نمیآید و قدرت خود را نشان نمیدهد، نمیتوان به درستی آنچه را که هست فهمید و در واقعیت اتفاقات را شناسایی کرد. در این حالت، وجود انسان و ویژگیهایش بهخوبی شناخته نمیشود و مانند یک نوشته بیمعنا باقی میماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که درگیر عشق و محبت است و دچار آشفتگی ذهنی شده، به خاطر آن است که اهل محبت او را بهسمت جنون سوق دادهاند.
هوش مصنوعی: سالک کسی است که هر لحظه از مسیر وجود خود فاصله میگیرد و با جاذبه عشق به سوی عدم و بینهایت حرکت میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردی بر سر هستی قرار نگیرد و قدمی برندارد، هیچ کسی در جهان را عاشق ثابتقدم نمیخواند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تاج بخشی که گذشتست ز گردون قدمش
تنگنایی است جهان پیش سواد حشمش
سقف این گنبد پیروزه به صد شاخ شدست
بارها از چه ز یک صدمه صیت کرمش؟
گشت بازار ظفر تیز و قد دولت راست
[...]
غم دنیا چه خوری تا خوردت رنج و غمش
جام جم نوش و فراموش بکن ملک جمش
خاک شو بر در میخانه که باب کرم است
آب کرمست که خوانند کلید کرمش
بندهٔ پیر مغانم که چو ما رندان را
[...]
در وطن جمعیتی داشت فلک زد بهمش
کوفیان تا بفزایند ستم بر ستمش
بهر مهمانی بردند برون از حرمش
جانب کرب و بلا با حرم محترمش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.