رفتیم از دیار تو با دیدهٔ پر آب
چون زلف تو مشوش و چون حال تو خراب
محمل مبند بر شتر ای ساربان که ما
محمل بر آب دیده ببستیم چون حباب
اشکم در آستین شد و میگیردم عنان
کارم به پا فتاد و گران میرود رکاب
ای دیده دردسر مده و آب ما مریز
هجران نه آتشی ست که ساکن شود به آب
ایمن نیام ز فتنهٔ چشمت که میکند
یک انقلابِ چشم تو صد گونه انقلاب
این زهر فرقتی که چشیدم به جای می
سوزی ست در دلم که جگر میکند کباب
چون روز هجر یاد وصال تو میکنیم
گویا که دیدهایم مگر خواب خوش به خواب
در دوزخ ار نسیم تو باشد، زهی نعیم
در جنت ار فراق تو باشد زهی عذاب
ناصر دعای خصم مگر د رتو کار کرد
یا رب مباد دعوت بدخواه مستجاب