گنجور

 
ناصر بخارایی

گل اندر دیده‌ام بی نقش رویت خار می‌آید

ز هر برگ گلی بر دل مرا صد بار می‌آید

خیال ابرویت در چشم من پیوسته می‌گردد

کمان از دیده‌های راست بین طیار می‌آید

نخواهم رفت از کویت به دشنام رقیب اما

سماع طعنه‌های دشمنان دشوار می‌آید

بَدان در روی نیکویت همی‌بینند و می‌دانم

که از چشم بد آسیبی در آن رخسار می‌آید

به غیر باده در دستم همه با باد می‌ماند

به غیر یار در چشمم همه اغیار می‌آید

به مه دارم نظر کانجا نشان دوست می‌یابم

به گل‌بر عاشقم کز وی نسیم یار می‌آید

به جز چشم تو ناصر را کس دیگر نمی‌پرسد

همان بیمار را رحمی بر این بیمار می‌آید

 
 
 
عراقی

صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می‌آید

که بوی او شفای جان هر بیمار می‌آید

نسیم خوش مگر از باغ جلوه می‌دهد گل را

که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار می‌آید

بیا در گلشن ای بی‌دل، به بوی گل برافشان جان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

چه بویست این چه بویست این مگر آن یار می‌آید

مگر آن یار گل رخسار از آن گلزار می‌آید

شبی یا پرده عودی و یا مشک عبرسودی

و یا یوسف بدین زودی از آن بازار می‌آید

چه نورست این چه تابست این چه ماه و آفتابست این

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ز من در هجر او هردم فغان زار می‌آید

خوش آن چشمی که آن هردم بر آن رخسار می‌آید

به بازی سوی من آمد، به شوخی دل ز من بستد

بدو گفتم: چه خواهی کرد؟ گفتا: کار می‌آید

چو رفتم بر درش بسیار، دربان گفت کاین مسکین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
اوحدی

سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار می‌آید

درخت شوقم از برگش به برگ و بار می‌آید

ز توفان خفتگان کوچه را آگاه دار امشب

که سیل گریهٔ این دیدهٔ بیدار می‌آید

حروف نامه‌ام بی‌نقطه آن بهتر که از چشمم

[...]

سیف فرغانی

نسیم صبح پنداری ز کوی یار می‌آید

به جان‌ها مژده می‌آرد که آن دلدار می‌آید

به صد اکرام می‌باید به استقبال او رفتن

که بوی دوست می‌آرد ز کوی یار می‌آید

بدین خوبی و خوشبویی چنان پیدایی و گویی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه