مهری ز تو در وجود ناید
سرمایه برفت و سود ناید
دل رفت چنان که کس ندانست
جان سوخت چنان که دود ناید
سرو از پس آن زمین فرو شد
کو پیش تو در سجود ناید
رفتی و نیامدی و گفتم
آن عمر که ر فته بود ناید
یک بوسه گدای را نبخشی
در شهر تو رسم جود ناید
از بوسه مپرس چون دهانت
در دایرهٔ وجود ناید
بیگانه شدست دل ز ناصر
کاین نالهٔ او شنود ناید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس ناامیدی و فقدان عشق میپردازد. شاعر بیان میکند که محبت و عشق از وجودش رخت بربسته و فقط درد و اندوه باقی مانده است. او به یاد میآورد که چقدر دلش سوخته و جانش در حسرت عشق سوزانده شده است. همچنین به جدایی و عدم بازگشت معشوق اشاره کرده و میگوید که ممکن است یک بوسه هم از طرف معشوق به او داده نشود. در نهایت، شاعر از بیگانگی دلش با محبوبش سخن میگوید و این حالتی از دلتنگی و عدم شنیده شدن نالههای او را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی که از تو نشئت نمیگیرد، به هیچوجه نمیتواند برای من منبع سرمایه و فایدهای باشد.
هوش مصنوعی: دل به شدت رفته و ناپیداست و هیچکس خبر ندارد. جان هم به قدری میسوزد که حتی دودی از آن بلند نمیشود.
هوش مصنوعی: سرو به خاطر تو از زمین پایین آمده، چون نمیتواند در برابر تو سر تعظیم فرود آورد.
هوش مصنوعی: رفتنت باعث شد که دیگر برنگردی و من فهمیدم که عمر رفته هرگز برنمیگردد.
هوش مصنوعی: اگر در شهر تو به یک گدا حتی یک بوسه یا محبت ندهی، نشان دهندهٔ این است که مهربانی و generosity در اینجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که از عشق و محبت کسی نپرس، زیرا وقتی که این احساسات در دنیای وجود نداشته باشند، توانایی بیان آنها هم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل از ناصر بیگانه شده است، زیرا دیگر نمیتواند نالههای او را بشنود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.