گنجور

 
ناصر بخارایی

یارب این دل به کجا رفت و کجا خواهد بود

هر کجا چشم خوش و زلف دوتا خواهد بود

گر ازین شیوه بود مهر تو و جور رقیب

قاصد و همدم من باد صبا خواهد بود

دوست دشمن شد و دیدم به سطرلاب قدح

که میان من و او صلح و صفا خواهد بود

تو درین باغ درخت گُلِ نوخاسته‌ای

که ز بالای تو بر سرو بلا خواهد بود

بگذر بر سر خاکم که ز آب و گِل من

تا ابد هر چه دمد مِهرگیا خواهد بود

حالی اینجاست مرا از تو جدائی باری

تا دگر وعدهٔ دیدار کجا خواهد بود

ناصر آن روز که چون گَرد هوائی گردد

گرد او گرد سر کوی شما خواهد بود