گنجور

 
ناصر بخارایی

به دنیا گر شوی دشمن، تو را حق یار خواهد بود

بدو یاری مکن، کز تو خدا بیزار خواهد بود

چو گُل اندر هوای نفس تا کی می‌زنی خنده

که در آتش تنِ همچون گلت گلنار خواهد بود

به شهوت در رخ خوبان مبین دزدیده، غسلی کن

که این گلها که می‌بینی به چشمت خار خواهد بود

تو روز و شب به مال و جاه مغروری وز آن غافل

که جاهت چاه خواهد گشت و مالت مار خواهد بود

سجود آری تو پیش خلق و در باطن پرستی بُت

مصلا زین سجود اندر برت زنار خواهد بود

چو دیوان تا عمل‌های خطا را می‌شوی عامل

حساب تو به دیوان عمل بسیار خواهد بود

به دینار و درم مفروش نقد وقت را ناصر

که فردا نار دوزخ اکثر از دینار خواهد بود