به دنیا گر شوی دشمن، تو را حق یار خواهد بود
بدو یاری مکن، کز تو خدا بیزار خواهد بود
چو گُل اندر هوای نفس تا کی میزنی خنده
که در آتش تنِ همچون گلت گلنار خواهد بود
به شهوت در رخ خوبان مبین دزدیده، غسلی کن
که این گلها که میبینی به چشمت خار خواهد بود
تو روز و شب به مال و جاه مغروری وز آن غافل
که جاهت چاه خواهد گشت و مالت مار خواهد بود
سجود آری تو پیش خلق و در باطن پرستی بُت
مصلا زین سجود اندر برت زنار خواهد بود
چو دیوان تا عملهای خطا را میشوی عامل
حساب تو به دیوان عمل بسیار خواهد بود
به دینار و درم مفروش نقد وقت را ناصر
که فردا نار دوزخ اکثر از دینار خواهد بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا از دوریت تا کی صبوری کار خواهد بود
اگر حال این بود کارم بسی دشوار خواهد بود
چنان باز است در راه تو ای خورشید چشم من
که تا صبح قیامت دیده ام بیدار خواهد بود
به بیماری کشید از هجر تو کارم تو خود دانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.