گنجور

 
ناصر بخارایی

پیش از آن کین شخص ناموجود من موجود بود

کوی یارم مقصد و روی توام مقصود بود

پیش از آن کآب بقا را خشک رود تن بدید

جام می در دستم و در دست بانگ رود بود

پیش از آن کز عشق مغز خاکیان بوئی نداشت

مجمر افلاک را جان و دل ما عود بود

پیش از آن کین چارچوب جسم چون هیزم بسوخت

سقف نُه گردون ز آه عاشقان پُر دود بود

ابرویش محراب شد،‌ جان من آمد در سجود

بر که بود آن سجده، چون خود ساجد و مسجود بود

در ازل ارواح چون جام سعادت نوش کرد

جان مادر، بزم وحدت شاهد و مشهود بود

عاشق و معشوق و درد عشق و درمان وصال

در حقیقت چون یکی آمد چرا مردود بود

آنکه محمودست نامش صورتی بود از ایاز

و آنکه می‌گویند ایازش، معنی محمود بود

گر میانش در کنار آورد ناصر باک نیست

در میان عاشق و معشوق کاری بود، بود

 
 
 
ناصر بخارایی

دوش بازم آتشی در جان غم فرسود بود

تا سحر در منزلم از ناله دود آلود بود

ماه من در نیم شب طالع شد از برج شرف

گوئیا در برج طالع کوکب مسعود بود

در دهانش فکرها کردم که یابم جای بوس

[...]

آشفتهٔ شیرازی

آن پری را خاتم جم لعل می آلود بود

چهره دست موسوی خط خوش داود بود

دوشت آوردم نثار از لؤلؤ تر در کنار

لیک چون سفتم زمژگان جمله خون آلود بود

صفوت از آب در میخانه عشق تو یافت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه