دوش میدیدم دل گم گشتهٔ خود را به خواب
اکثرش خون بود جائی، آتش و جائی کباب
من به خود میگفتم این شکل دل ریش من است
یا می لعل است جایش کرده از یاقوت ناب
یا مگر غنچه است کز باد عبیرآمیز صبح
تازه شد جانش ز رو برداشت زنگاری نقاب
عقل دوراندیش من گفتا سپندی سوخت است
کز تف آتش به یکبار آمد اندر اضطراب
دل شیند آواز من بشناخت، گفت ای سست عهد
نیست از یاران فراموشی روا در هیچ باب
گفتم ای مسکین کجائی، مردهای یا زندهای؟
چندگاه از ما چرا کردی به کلی اجتناب
گفت روزی باد زلف یار من در هم شکست
پیچ و تابم رفت در پیچیدم اندر پیچ و تاب
گفتم آنجا وقت تو چونست و حالت چیست؟ گفت
همچو زلف او پریشان، همچو چشم او خراب
گفتمش از چشم ناصر آب بر آتش بزن
گفت میترسم که در جوش آیدم دریای آب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.