ماه من چون سرو بالا میکشد
آه من سر بر ثریا میکشد
همچو خاک افتادهام بر خاک پست
سرو من از بس که بالا میکشد
یار تنها، عاشقانش عالمی
جان شیرین بار تنها میکشد
شمع روی او به خط عنبرین
صورت پروانه بر پا میکشد
جزع من هر دم به یاد لعل او
جرعهٔ یاقوت حمرا میکشد
زاهدان را از درون صومعه
بر در میخانه رسوا میکشد
چُست میبندد میان را همچو نی
زلف او چون چنگ در پا میکشد
حبّذا رندی که در دفع خمار
همچو ناصر جام صهبا میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر به توصیف احساسات عاشقانه و فاصله عاطفی بین عاشق و معشوق میپردازد. شاعر از زیبایی و بلندی معشوق (ماه او) صحبت میکند که خود را بالا میکشد، در حالی که عاشق، به تعبیر او، بر زمین افتاده است. عشق او به معشوق به گونهای است که جان شیرین خود را فدای او میکند. همچنین، شاعر به زهد زاهدان اشاره میکند که در دل خویش از عشق میسوزند و از میخانه رسوا میشوند. شاعر به زیبایی زلف معشوق و شراب عشق نیز اشاره میکند و از رندی میگوید که در خوشیها به سر میبرد. این شعر به طور کلی حس و حال عشق و دلدادگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ماه من، مانند سروی بلند و زیبا، زمانی که خود را بالا میکشد، آه و ناله من نیز به اوج میرسد و بلند میشود.
هوش مصنوعی: من مانند خاکی هستم که بر زمین افتادهام، در حالی که درخت سرو من به خاطر بلندیاش مدام بالا میرود.
هوش مصنوعی: محبوب تنها، برای عاشقانی که به او دل بستهاند، زندگی دلنشین و شیرینی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: شمعی که روی چهره او قرار دارد، زیباییهایی را به وجود میآورد که پروانه را به رقص وامیدارد.
هوش مصنوعی: هر لحظه به یاد زیبایی او دلم شکسته و برای التیام درد دلم، جرعهای از یاقوت قرمز را مینوشم.
هوش مصنوعی: زاهدان، افرادی که به ظواهر دین و عبادت میپردازند، در درون صومعههای خود احساس تنهایی و ناکامی میکنند و همین موضوع آنها را به سمت میخانهها و رونقهای دنیوی میکشاند که در آنجا رسوا میشوند.
هوش مصنوعی: موهای او به گونهای بسته میشود که مانند نی با ظرافت در بین ایجاد میشود، و این زلفها همچون چنگ با پاها درهم میپیچند.
هوش مصنوعی: چه خوب است رند و بازیگوشی که برای فرونشاندن خمار و تشنگیاش، مانند ناصر با شوق و ذوق شراب مینوشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کامرانی سر بناکامی کشد
مرد ره خط در نکونامی کشد
خاطر ما سوی دریا میکشد
گوییا ما را به مأوا میکشد
موج دریاییم و دریا عین ما
میبرد ما را به هرجا میکشد
جذبهٔ او میکشد ما را به خود
[...]
یار خط بر روی زیبا میکشد
سبزه بر گلبرگ رعنا میکشد
ماه را دامی ز عنبر مینهد
لاله را داغی ز سودا میکشد
سنبل از سودای مشکین کاکلش
[...]
یار بر من دود دلها میکشد
لشکری از فتنه بر ما میکشد
کرده است از زلف بس قلابها
تا دل خلقی به هرجا میکشد
نوش دارویی ز لعلش خواست دل
[...]
از غبارم هرچه بالا میکشد
سرمه درچشم ثریا میکشد
بسکه مد وحشت شوقم رساست
فکر امروزم به فردا میکشد
تا خرد باقیست صحرای جنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.