گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

گر به خونریزی آن ترک ختا برخیزد

چه صواب آید و آنگه چه خطا برخیزد

قاصدی نیست که آرد خبر دوست به دوست

مگر این دوستی از دست صبا برخیزد

دیده از نور تجلی بنماید دیدار

گر ز آینهٔ دل رگ ریا برخیزد

تن من خاک در توست و به بوئی زنده‌ست

که به محشر ز سر کوی شما برخیزد

چشم فتان تو فتنه است و نمی‌داری گوش

تا نباید که به هر گوشه بلا برخیزد

مرد اگر کوه بود پای کشد در دامن

گرد باشد که به هر باد ز جا برخیزد

خاک ناصر اگر از آتش دل رفت به باد

حاش لله که ازو گرد فنا برخیزد