گنجور

 
ناصر بخارایی

صبا به خیر و سلامت سلام یار آورد

به سوی بنده پیامی ز شهریار آورد

به غیر باد که او شبرو و سحرخیز است

سلام یار که یارد به نزد یار آورد

فدای یاری بادم که نامه‌ای برساند

بدان دیار و جوابی بدین دیار آورد

گر ای صبا گذری بر آن جناب، زنهار

بگو که هجر تو ما را به زینهار آورد

درخت گل بنشاندیم در هوای رخت

بر آب چشم و همه خار هجر بار آورد

غلام همت چشم خودم که از گوهر

هر آن مراد که می‌خواست در کنار آورد

مترس ناصر با لطف او ز روز شمار

که نقد قلب نخواهد در شمار آورد