شاد است دل که از غم تو یاد میبرد
این بارگیر بار غمت شاد میبرد
هر صبحدم دوگانه گزارم یگانه را
ذکر لب تو رونق اوراد میبرد
میگریم و چون سیل مرا آب برکشد
مینالم و چو کاه مرا باد میبرد
شیرین سنگدل چه خبر دارد از غرور
زان کوه غم که خاطر فرهاد میبرد
زحمت چو از قضاست به جز صبر چاره نیست
کی مرغ جان ز خنجر صیاد میبرد
از نقش کعبتین بود دو نرد مانده بود
مردم گمان برند که نراد میبرد
ناصر از آن زمان که هوای عراق کرد
اشکم چو دجله گشت و به بغداد میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مکتوب من به هرکه برد باد میبرد
تا یاد کس رسیدنم از یاد میبرد
پرواز رنگ من اگر آید به امتحان
مانی شکست خامه به بهزاد میبرد
در دیر پا بر آتشم از کعبه سر به سنگ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.