گنجور

 
ناصر بخارایی

به دوست از دل مسکین سلام ما که برد

بر آستانهٔ وصلش پیام ما که برد

حکایت رخ گلگون تو ز سیل سرشک

به سرو سایه‌ورِ خوش خرامِ ما که برد

مثال قامت دوتاه و شرح غصهٔ هجر

به ماهرویِ قیامت قیام ما که برد

حدیث درد دل و ماجرای قصهٔ شوق

به خون نوشته بر او سلام ما که برد

صبا چو یار نیاید پس از اجل هیهات

به کوی دوست غبار عظام ما که برد

نسیم کوی تو گر ناورد به خاک لحد

نسیم مشک به سوی مشام ما که برد

تو را زبان شکایت دراز شد ناصر

میان بزمگه خاص نام ما که برد