مُردم از غم وین غمم بر سر که غمخوار نیست
شاد بادا غم که جز با وی وفاداریم نیست
مُردهام دیده است، پندارد مگر من زندهام
در حقیقت این تمنا غیر پنداریم نیست
صد هزاران راز دارم در دل پر درد خویش
زار مینالم ولیکن با کس آزاریم نیست
از دو عالم رو به سودای بتی آوردهام
در شب گیسوی او هم روز بازاریم نیست
میکشد ناصر جفای یار و کوشش میکند
جز وفا و مهربانی در جهان کاریم نیست
کتاب درخشانی این شماره را ندارد. در عوض غزل ۱۴۰ یک غزل اضافه دارد بدون شماره و یان را جایگزین کردم (الف. رسته)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.