گرفتم گوشهای امروز از درها دویدنها
کمان حلقه شد پشت عصایم از خمیدنها
چو گل از سفره ارباب دولت خون دل خوردم
نصیب من نشد چون غنچه غیر از لب گزیدنها
قناعت پیشگان لب تر نمیسازند از دریا
نیفتد ماهی تصویر در دام تپیدنها
به یک پرواز کردن در قفس انداختم خود را
بحمدالله که فارغبالم از بیجا پریدنها
نمیسازد گرانپایی طمع را کنده زانو
حریفان را برد در چاه زندان آرمیدنها
ز کار افتاده است انگشتها چون پنجه شانه
شکسته تا به بازو ستم از دامن کشیدنها
ز اهل روزگار ای سیدا نشنیدهام حرفی
گرانی میکند امروز گوشم از شنیدنها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حس تنهایی و رنجی که در زندگی احساس میکند صحبت میکند. او به نشانههای رنج و دردی که در طول زمان متحمل شده، اشاره میکند و به تجربههای تلخی که از دیگران و محیط اطرافش داشته، میپردازد. شاعر بر این نکته تأکید دارد که انسانها معمولاً با قناعت و عدم آرزو به زندگی ادامه میدهند و در دامهای مختلف گرفتار میشوند. او همچنین به محدودیتها و قید و بندهای اجتماعی اشاره میکند که باعث میشود فرد نتواند به آرزوهایش برسد. در نهایت، شاعر از کمشنیدن و بیتوجهی به احساساتش در دنیای امروز گله میکند.
هوش مصنوعی: امروز در کنار در نشستم و دیگر نمیتوانم دویدن را ادامه دهم. حلقهای از کمان به خاطر خمیدگی عصایم پشت سرم شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: مانند گلی از سفره رئیس و wealthy، درد دل و رنج فراوانی را تجربه کردم، اما نصیب من تنها حسرت و ناکامی بود، همانگونه که غنچه فقط از لبها میچشد و به گل نمیرسد.
هوش مصنوعی: کسانی که قناعت و بسندگی را پیشه خود کردهاند، هیچگاه از دنیای پرچالش و پرجنجال زندگی ناراضی نیستند. آنها چون ماهی در دریا دچار تنگنا نمیشوند و به راحتی از مشکلات عبور میکنند.
هوش مصنوعی: خود را در قفس انداختم و به یک پرواز با آرامش و آزادی رسیدم. خوشحالم که از پرشهای بیمورد و بیدلیل رها شدهام.
هوش مصنوعی: طمع و حرص نمیتواند کسی را به بلندی و بزرگپایی برساند، بلکه باعث میشود که حریفان از پا بیفتند و در شرایط سخت و دشوار گرفتار شوند.
هوش مصنوعی: انگشتها مانند پنجهای که آسیب دیده و شکسته، از کار افتادهاند و به بازوها فشار میآورند تا بار سنگین مشکلات را از دامن زندگی بردارند.
هوش مصنوعی: ای آقا، من از اهل این دنیا چیزی نشنیدهام که امروز اینقدر سنگین و تلخ به گوشم میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
به صد اندیشه افکند امشبم آن تیز دیدنها
در اثنای نگاه تیز تیز آن لب گزیدنها
ز بس برجستنم در رقص دارد چون سپند امشب
به سویم گرم از شست آن ناوک رسیدنها
زبان زینهار افتد ز کار از بس که آید خوش
[...]
مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدنها
که در آخر به جایی میرسد از خود رمیدنها
عنان نفس را بگذار چندی تا به راه آید
که از خامی برآرد اسب سرکش را دویدنها
ظهور پختگی با خویش دارد حجت قاطع
[...]
ز چشمم قمریان دارند تعلیم پریدنها
ز شمشاد تو سرو بوستانها قد کشیدنها
به داغ لالهزارم میزنی آتش چه ظلم است این
به پا بستن حنا و سرمه بر نرگس کشیدنها
تغافل، خانهزاد گوشه چشمان فتانت
[...]
چسان عنقا کند با هوشم آهنگ پریدنها
که ریزد سستی پرواز او رنگ تپیدنها
به عزم چیدن گل تا خرامت گلشنآرا شد
بود از شوق دستت غنچه دلتنگ نچیدنها
نمیزیبد تواضع از تو با این قامت رعنا
[...]
چو اشک، آن کس که میچیند گلِ عیش از تپیدنها
بود دلتنگ اگر گوهر شود از آرمیدنها
ز بس عام است در وحشتسرای دهر بیتابی
دلِ هر ذره دارد در قفس چندین تپیدنها
مجو آوازهٔ شهرت ز آهنگِ سبکروحان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.