فلک رتبه سبحانقلی خان که باشد
گدای درش قیصر روم و خاقان
بخارا ز یمن قدوم شریفش
زند خاک در چشم هندوصفاهان
ز بهر جلوس وی ایستاد گیتی
بنا کرد تختی چو تخت سلیمان
ز ابروی خوبان بود متکایش
بود پایه او سر تاجداران
فلک از فرازش فتادست بر خاک
زمین از گران سنگیش گشته حیران
شکسته کمر کوه قاف از وقارش
کشیدست پای خجالت به دامان
به تاریخ اتمام او سیدا گفت
محل جلوس شهنشاه دوران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش مقام و جایگاه رفیع سبخانقلی خان میپردازد. او را با قیصر روم و خاقان مقایسه کرده و میگوید که برکت ورود او به بخارا به قدری زیاد است که خاک در چشم هندو صفاهان میشود. به خاطر وجود او، دنیا در انتظار جلوسش ایستاده و تختی همچون تخت سلیمان برای او برپا شده است. زیبایی او در مقامش نمایان است و حتی فلک نیز از بلندیاش به زمین افتاده و زمین از سنگینی مقامش شگفتزده است. در نهایت، شاعر به پایان دوران او اشاره کرده و جایگاهش را در تاریخ ثبت میکند.
هوش مصنوعی: آسمان چقدر بلند مرتبه است که در برابر آن، حتی گدای درباری قیصر روم و خاقان هم به نظر کوچک و ناچیز میآید.
هوش مصنوعی: بخارا به خاطر ورود باارزش او به شهری پر از زیبایی و فرهنگ تبدیل میشود و مانند خاکی در چشمان هندوهای صفاهان میدرخشد.
هوش مصنوعی: به خاطر نشستن او، دنیا تختی مانند تخت سلیمان بنا کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و تأثیر ابروی محبوبان اشاره دارد که بهعنوان تکیهگاه و پشتیبان نظم و شکوه تاجداران محسوب میشود. در واقع، زیبایی ابروهای محبوبان بهقدری تاثیرگذار است که قدرت و اعتبار افراد برتر را تحتالشعاع قرار میدهد و به نوعی نماد زیبایی و نفوذ در جامعه است.
هوش مصنوعی: آسمان از بالا به زمین افتاده و به خاطر سنگینیاش، زمین را به شدت گیج و متحیر کرده است.
هوش مصنوعی: کوه قاف به خاطر عظمتش احساس خجالت کرده و از سنگینی خود خم شده است.
هوش مصنوعی: به تاریخ پایان کار او، سیدا اظهار کرد که جایی که شاهنشاه در آن نشسته است، نشاندهنده دوران اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوار سخن را ضمیر است میدان
سوارش چه چیز است؟ جان سخن دان
خرد را عنان ساز و اندیشه را زین
براسپ زبان اندر این پهن میدان
به میدان خویش اندر اسپ سخن را
[...]
چو غرواشه ریشی به سرخی و چندان
که صد لیف از ده یکش بست بتوان
حکیم و کریم آمدند از دو عمران
کلیم خدا و کریم خراسان
عنایت گر دین یزدان که در دین
صلابت نماید چو موسی بن عمران
سرافراز فضل بن عمران که دارد
[...]
سه ماهه فراقت بر اهل خراسان
بسی سال بودست آسان و آسان
به جانت که گر بیخبرهاء خیرت
خبر داشت کس را تن از دل دل از جان
زبان بود در کامها بیتو خنجر
[...]
دعا گوی دولت اثیر آنکه وقتی
بخدمت رسیده است درجیش سلطان
مبارک ضمیر تو اشعار او را
پسندیده و گرده تحسین فراوان
بسش داده تعریف و تشریف با تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.