بید مجنونم سر خود دیده ام در پای خویش
گر زنند آتش نمی جنبم چو شمع از جای خویش
کاسه گردابم و ابر طمع جو نیستم
می دهد چشمم به مردم آب از دریای خویش
می زنم بر استان اهل دولت پشت پا
تا به دست آورده ام دامان استغنای خویش
گوشه ویرانه شهرستان نماید جغد را
گردبادم می روم در دامن صحرای خویش
در دکان دارم متاع کس میاب و کس مخر
روزگاری شد خجالت دارم از کالای خویش
دست کوته کرده ام از بزم اهل روزگار
می برم خالی از این میخانه ها مینای خویش
در قفس افتادم و صیاد من آگه نشد
داغم از دست بدام افتادن بیجای خویش
روزی من می رساند سیدا روزی رسان
مانده ام امروز بر فردا غم فردای خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تمام معانی و احساسات عمیق خود صحبت میکند. او به نوعی خود را به بید مجنون تشبیه میکند که تحت تأثیر درد و آتش دلخوری، آرام و ساکن است. او خود را مانند کاسهای در گرداب توصیف میکند که بیخبر از طمع دیگران است. شاعر از دستاوردهایش و تلاش برای استقلال مالی سخن میگوید، اما همزمان از خجالت و ناامیدی ناشی از شکستهایش در زندگی سخن میگوید. او به احساس تنهایی و انزوا در دنیای پر هرج و مرج اشاره کرده و از ناامیدیهایش در برابر آینده مینویسد. در نهایت، شاعر به امیدی نامشخص به روزی میرسد که میتواند او را از غمها و گرفتاریهایش رها کند.
هوش مصنوعی: من مانند بید مجنون هستم که فقط به خودم توجه دارم. حتی اگر آتش به پایم بزنند، مانند شمع تکان نمیخورم و از جای خودم حرکت نمیکنم.
هوش مصنوعی: من مانند یک کاسه گرداب هستم و به خاطر طمع و آرزوهایم به ابرها وابسته نیستم. به دیگران نشان میدهم که از درون خودم، چقدر آب و زلالی دارم.
هوش مصنوعی: من به کسانی که اهل قدرت و ثروت هستند بیاعتنایی میکنم، چرا که توانستهام به استقلال و بینیازی خود دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در گوشهای از ویرانهای در شهرستان، جغدی را میبینم که گرد و غبار به دورش میچرخد. من هم روانه دامن صحرا و سرزمین خودم میشوم.
هوش مصنوعی: در فروشگاه من کالاهایی وجود دارد که هیچکس به سراغ آنها نمیآید و من نیز نمیتوانم آنها را بفروشم. اکنون وضعیتی پیش آمده که از عرضه و فروش این کالاها خجالت میکشم.
هوش مصنوعی: من خود را از مجالس و شلوغیهای دنیا دور کردهام و از این میخانهها تنها هدفم این است که محتویات قلب خود را به همراه ببرم.
هوش مصنوعی: در قفس گرفتار شدم و صیاد از حال من بیخبر است. درد و رنج من ناشی از این است که به طور نادرست در دام افتادهام.
هوش مصنوعی: روزی به من روزی خواهد رسید، اما امروز به خاطر که فردا چه بر سرم خواهد آمد، نگران هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما به فریاد آمدیم از ناله شبهای خویش
پرسشی میکنز رنجوران شب پیمای خویش
با همه خندان لبی بر من بگرید شمع جمع
گر برو پیدا کنم این سوز ناپیدای خویش
من که بیقیمت نرم پیش کسان از خاک راه
[...]
کوهکن چون بر نیامد با دل خود رای خویش
عاقبت از عشق شیرین تیشه زد بر پای خویش
کاش من بودم بجای کوهکن در بیستون
تا به آهی برگرفتم کوه را از جای خویش
گر تو ای بت آتشم در جان زنی چون برهمن
[...]
کاکل او درهم است از شورش سودای خویش
از پریشانی ندارد زلف او پروای خویش
نشأه مستی ز عمر جاودانی خوشترست
خضر و آب زندگانی، ما و ته مینای خویش
در میان هر دو موزون آشنایی معنوی است
[...]
گر کشم از سینه خود آه گردون سای خویش
بیستون را بر کنم چون گردباد از جای خویش
سینه را از داغهای دل چراغان کرده ام
دسته گل بسته ام از لاله صحرای خویش
اضطرابم در بیابان ها بود موج سراب
[...]
بیخلل نگذاشت گل را صنعت اجزای خویش
بهر مینا سنگها زد کوه بر مینای خویش
هرزه باید تاخت عمری در تلاش عافیت
تا توان از سیر زانو تیشه زد بر پای خویش
هر نفس آوارهٔ فکر کنار دیگریم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.