تا مرا بر سر کلاه در آستینم کردهاند
تاجداران نام خود نقش نگینم کردهاند
سایهپرور دانهای بودم به صحرای عدم
چون سپند آورده خاکسترنشینم کردهاند
نفس و شیطان بسته ترکش بر کمین ایستادهاند
این کمانداران ز هر جانب کمینم کردهاند
پیش از این بودند موران جمع گرد خرمنم
این زمان محتاج دست خوشهچینم کردهاند
روزگاری شد زبان گندمینم دادهاند
قسمت از خوان فلک قرص جوینم کردهاند
بید مجنون نیستم دارم نظر بر پشت پا
پردهها در پیش چشم دوربینم کردهاند
سبزهام چون خار بر سرهای دیوارم مقیم
خط و خالم زینت روی زمینم کردهاند
عندلیبان چمن از نالهام گل چیدهاند
خانهها روشن ز آه آتشینم کردهاند
دست و پای من ز عریانی خجالت میکند
دامنم کوتاهتر از آستینم کردهاند
غنچه بیرون ز باغم خود به خود وامیشود
صندل دردسر از چین جبینم کردهاند
بهر روزی نیست همچون هفته آرامی مرا
سبعه سیاره روی زمینم کردهاند
سید از آنها که عمری چشم یاری داشتیم
سرمهدانها از دل اندوهگینم کردهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در فراق شعله خاکستر نشینم کردهاند
اخگری بودم نفس خامان چنینم کردهاند
هر دمم باغی فریب از رنگ و بویی میدهد
در سمومآباد حرمان خوشهچینم کردهاند
خندهام وز بخت خرم با لب گل زادهام
[...]
عندلیب گلشنم گلخن نصیبم کردهاند
بخت بد بنگر! چنان بودم چنینم کردهآند
در ازل چون طرح دریا ریختند از اشک من
موج این دریا ز چین آستینم کردهاند
دست بر دستم نکویان پرورشها دادهاند
[...]
تا به زلف خویش خوبان همنشینم کردهاند
تیرهبختان شهریار ملک چینم کردهاند
ماتم فرهاد و مجنون برد بیرونم ز شهر
داغهای لالهها صحرانشینم کردهاند
نوخطان دامان زلف خود به دستم دادهاند
[...]
مهر عشقش در ازل خط جبینم کردهاند
نام مجنون را ازآن نقش نگینم کردهاند
حلقه پرپیچ و تاب نذر زلفش دل ربود
همچو اسکندر که با ظلمت قرینم کردهاند
یاد دادن از وجود آن دهن وهم است و بس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.