مهر عشقش در ازل خط جبینم کردهاند
نام مجنون را ازآن نقش نگینم کردهاند
حلقه پرپیچ و تاب نذر زلفش دل ربود
همچو اسکندر که با ظلمت قرینم کردهاند
یاد دادن از وجود آن دهن وهم است و بس
بس که اندر نیستی عینالیقینم کردهاند
از سر اخلاص کردم آستان او وطن
خاک کویش بهتر از خلد برینم کردهاند
لالهآسا داغهای سینه صدچاک را
از هوای عشق آن نازآفرینم کردهاند
دین و دل بر باد داد و محرم وصلش نکرد
وامق و فرهاد با صبر آفرینم کردهاند!
ناله و فریاد من تأثیر نآرد در دلش
نیست عیب او مرا بخت اینچنینم کردهاند!
یار را تنها نمییابم که گویم راز دل
دشمن و اغیار از هرسو کمینم کردهاند
جامه عریان ما فارغ از لون هواست
پیرهن در عشق او رنگ زمینم کردهاند
آنقدر در راه او از سر قدمفرسا شدم
شهرت نام جنون با من ازینم کردهاند
کاتبان قسمت و تقدیر از فکر رسا
خرمن ملک سخن را خوشهچینم کردهاند
نخل اشعار تو طغرل نام میآرد ثمر
گلشن توشیح را خاصیت اینم کردهاند!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در فراق شعله خاکستر نشینم کردهاند
اخگری بودم نفس خامان چنینم کردهاند
هر دمم باغی فریب از رنگ و بویی میدهد
در سمومآباد حرمان خوشهچینم کردهاند
خندهام وز بخت خرم با لب گل زادهام
[...]
عندلیب گلشنم گلخن نصیبم کردهاند
بخت بد بنگر! چنان بودم چنینم کردهآند
در ازل چون طرح دریا ریختند از اشک من
موج این دریا ز چین آستینم کردهاند
دست بر دستم نکویان پرورشها دادهاند
[...]
تا به زلف خویش خوبان همنشینم کردهاند
تیرهبختان شهریار ملک چینم کردهاند
ماتم فرهاد و مجنون برد بیرونم ز شهر
داغهای لالهها صحرانشینم کردهاند
نوخطان دامان زلف خود به دستم دادهاند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.