غنچه ام آخر چو گل کام به عریانی بود
لب گزیدن های من از بی گریبانی بود
چشم و گوشم قاصد جاسوس حیرانی بود
همچو گل اعضایم اسباب پریشانی بود
دل چو گردد ساده او را حل مشکل ها کنند
پرده این قفل را مفتاح نادانی بود
نامه اعمال گردد در بر نیکان قبا
پرده پوش صبح محشر پاکدامانی بود
دل شکستن کفر را ترجیح با دین کرده است
کعبه را بتخانه کردن خانه ویرانی بود
در نظرها خوش نما باشد کمان نقشدار
جوهر شمشیر ابرو چین پیشانی بود
آن پری رو را به خاموشی مسخر ساختم
لب فرو بستن مرا مهر سلیمانی بود
دانه را صیاد ریزد پیش مرغان بر زمین
کار زاهد در نظرها سبحه گردانی بود
غنچه دل واز انگشت ندامت می شود
ناخن این عقده در دشت پشیمانی بود
خانه بر دوشی لباس عافیت باشد مرا
پاسبان سفره درویش بی نانی بود
اسم اعظم خوان شود ایمن ز آفتاب پری
چون دچار او شوم کارم دعاخوانی بود
فصل گل باز است دست باغبان گلفروش
خوان هر کس پهن در ایام ارزانی بود
می شود آخر سر بی مغز پامال هوا
این صدا در گوش من از طبل سلطانی بود
تا نسازم سینه را صد چاک خندان کی شوم
همچو گل دل جمعی من در پریشانی بود
خواب آسایش نبیند دیده دنیاپرست
باغبان را روز تا شب کار دربانی بود
بست طاق خانه آئینه را ابروی او
این کمان پیوسته در بازوی حیرانی بود
می توان در پشت بام خود علمها ساختن
گر فش و مسواک اسباب مسلمانی بود
آن پسر هنگام خط از خانه می آید برون
یوسف من تا به روز حشر زندانی بود
رزق طوطی سیدا باشد مهیا از شکر
روزیی دلخواه در خوان سخندانی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات و تجربیات خود میپردازد. او از حالت غنچهای که به گل تبدیل میشود، به عریانی و بیگروانی اشاره میکند. دل او ساده و دچار مشکلات است، و او در پی یافتن حل مشکلات خود است. شاعر به تضادهایی در زندگی اشاره میکند، مانند کفر و دین، و نشان میدهد که دل شکستن برای او آسانتر از حفظ ایمان است.
شاعر همچنین در مورد زیباییها و سختیهای زندگی صحبت میکند و میگوید که زندگی مانند باغی است که نیاز به مراقبت و توجه دارد. او به دین و دنیا اشاره کرده و تأکید میکند که آرامش در زندگی مادی دشوار به دست میآید. در نهایت، شاعر از تنهایی و زندانی بودن احساس میکند و به امیدی برای روزی بهتر اشاره میکند. این اشعار از تردیدها و تضادهای انسانی صحبت کرده و نشاندهنده جستجو برای معنا و آرامش در زندگی است.
هوش مصنوعی: من که در ابتدای زندگیام مانند غنچهای بودم، حالا مثل گل در معرض خودم و احساساتم قرار گرفتهام. هر بار که لب به سخن میزنم و از دردهایم میگویم، نشان از بیپناهی و بیحمایتیام دارد.
هوش مصنوعی: چشم و گوش من مانند فرستادهای بودند که به من خبر حیرت و سردرگمی میدهند، و تمام اعضای بدنم نیز نشانههای پریشانی را نمایان میکردند.
هوش مصنوعی: اگر دل آدمی پاک و ساده باشد، مسائل و دشواریها برای او حل خواهند شد. این قفل که موانع را ایجاد کرده، ناشی از نادانی است.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، اعمال انسانها به لباس نیکوکاران در میآید و مانند پردهای از عفت و پاکدامنی، آنها را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: دل شکستن را که به معنای آسیب رساندن به احساسات دیگران است، بیشتر از ایمان و مذهب پذیرفتهام، زیرا تبدیل کردن کعبه به خانه بتها باعث ویرانی و خرابی میشود.
هوش مصنوعی: نقش کمان بر روی ابروان چنان زیبا و دلربا به نظر میرسد که همچون جوهر یک شمشیر درخشان است، و در واقع پیشانی اشرافی و جذابیت او را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من آن زیبای پریچهره را با سکوت خود تحت تاثیر قرار دادم. دلایلی که مرا به این سکوت واداشت، به محبت و جذابیت او برمیگردد.
هوش مصنوعی: صیاد دانهای را برای پرندگان روی زمین میریزد، تا آنها را به خود جلب کند. در نظر زاهد، کار او همچون گرداندن تسبیح است.
هوش مصنوعی: دل مانند غنچهای است که از نیش انگشت ندامت باز میشود. این نشانهها و زخمهای درون، در میدان پشیمانی به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: خانهای که بر دوش دارم، نشانه آرامش و آسایش من است. در حالی که نگهبان سفرهی سادهی درویش، بدون نان، نشاندهندهی فقر و نبود نعمت است.
هوش مصنوعی: وقتی نام بزرگ الهی را بر زبان میآورم، از آسیبها و بلاها در امان میمانم. بنابراین زمانی که با سختیها روبهرو میشوم، تنها کاری که انجام میدهم دعا کردن است.
هوش مصنوعی: فصل گل برای برداشت رسیده است و باغبان مشغول کار خود است. هر کسی میتواند از این فرصت بهرهبرداری کرده و در این ایام خوشایند، چیزهایی که میخواهد را به دست آورد.
هوش مصنوعی: در نهایت، میتوانم به این فکر بیفتم که بیفکر و عمیقاً تحت تأثیر صداها و نجوای زندگی قرار بگیرم. این صدا در گوشم شبیه به طبل یک پادشاه است که به من پیامی میآورد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که قلبم را از غم و درد پر نکنم و آن را شاداب نکنم، نمیتوانم مانند گلی باشم که دلها را جمع میکند؛ در حالی که دل من در آشفتهحالی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: چشم دنیازده باغبان هیچ آرامشی در خواب نمیبیند؛ زیرا او از صبح تا شب مشغول مراقبت و نگهداری از باغ است.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبای او مانند کمانی است که بر روی بازوی حیرت و شگفتی قرار دارد و در دنیای خود، نمایی از زیبایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: میتوان در پشت بام خود کارهای علمی و پژوهشی انجام داد، اما اگر انسان به اصول دین و آداب اسلامی پایبند نباشد، این اعمال هیچ ارزشی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: آن پسر وقتی برای نوشتن بیرون میآید، مثل یوسف من است که تا روز قیامت در زندان به سر میبرد.
هوش مصنوعی: طوطی برای خود روزی شیرین و دلپذیری دارد که از شکر تامین میشود و در محفل خوشزبانی حاضر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود
شادمان جانی که او را چون تو جانانی بود
خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او
مقبل آن کشور که او را چون تو سلطانی بود
زنده چون باشد دلی کز عشق تو بویی نیافت؟
[...]
جان شیرین گر قبول چون تو جانانی بود
کی به جانی باز ماند، هر که را جانی بود؟
آب چشم و جان شیرین را کجا دارد دریغ
هر که او را چون خیال دوست مهمانی بود؟
از خیال غمزه غماز کافر کیش او
[...]
در ازل هر کو به فیضِ دولت ارزانی بُوَد
تا ابد جامِ مرادش همدمِ جانی بُوَد
من همان ساعت که از مِی خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بُوَد
خود گرفتم کَافکَنَم سجاده چون سوسن به دوش
[...]
هر که را دل مبتلای چون تو جانانی بود
هم فدا سازد گرش هر مو بتن جانی بود
چون خیال آرم کشیدن آن تن نازک ببر
منکه هر سو کرده سر از سینه پیکانی بود
ای مسلمانان چه خوانیدم به مسجد چون به دیر
[...]
ایشه خوبان که ملک حسنت ارزانی بود
ناز پنهان تو با من خیر پنهانی بود
دل از آن سیب ذقن پر قطره خون چون انار
به که درج لعل پر یاقوت رمانی بود
من که روی از هر دو عالم در تو بت آورده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.