پیمانه یی که باده ندارد شکستنیست
دستی که نیست مصدر ایجاد بستنیست
زلفی که صرف شانه کند عمر کنده به
دامی که صید زنده نگیرد گسستنیست
امروز رخت خود بنه ای خضر ره در آب
چون عاقبت برهنه ازین جوی جستنیست
در گوش غنچه باد سحر آمد و بگفت
در هر دلی که بوی وفا نیست خستنیست
دیدم تو را به غیر و گرفتی کناره یی
یعنی که روز سرد به کنجی نشستنیست
در دیده یی که غیر کند خانه کور به
چشمی که سرمه دان شود آن چشم بستنیست
جستم علاج داغ دل خود ز سیدا
گفتا صبور باش که زین درد رستنیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست
در عیب ما مرو، که ترا حق به دست نیست
بگشای دست و جان و دلت را بیه اد دوست
ایثار کن روان، که درین راه پست نیست
با محتسب بگوی که: از قاضیان شهر
[...]
سر رشته وجود کسی را بدست نیست
جز واجب الوجود دگر چه هست نیست
ما شیشه ایم و سنگ اجل در کمین ماست
واحسرتا که چاره بغیر از شکست نیست
در عالم خرابه نشستن هوس مکن
[...]
این بنای عالم خاک از شکست نیست
پستی عمارتی است که آن را نشست نیست
از برگریز مردم بی برگ ایمنند
رنگ شکسته را خطری از شکست نیست
پرواز می کند به پر و بال آفتاب
[...]
همتای تو به عالم بالا و پست نیست
مثل تو در بهشت ندانم که هست؟ نیست
جزخوندل زنقد سلامت به دست نیست
خط امان شیشه به غیر از شکست نیست
آرام عاشق آینهپردازی فناست
مانند شعلهایکه زپا تا نشست نیست
خلقی به وهم خویش پرافشان وحشت است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.