پیمانه یی که باده ندارد شکستنیست
دستی که نیست مصدر ایجاد بستنیست
زلفی که صرف شانه کند عمر کنده به
دامی که صید زنده نگیرد گسستنیست
امروز رخت خود بنه ای خضر ره در آب
چون عاقبت برهنه ازین جوی جستنیست
در گوش غنچه باد سحر آمد و بگفت
در هر دلی که بوی وفا نیست خستنیست
دیدم تو را به غیر و گرفتی کناره یی
یعنی که روز سرد به کنجی نشستنیست
در دیده یی که غیر کند خانه کور به
چشمی که سرمه دان شود آن چشم بستنیست
جستم علاج داغ دل خود ز سیدا
گفتا صبور باش که زین درد رستنیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حقیقتهای زندگی و احساسات انسانی میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیهات و تمثیلهای مختلف، نشان میدهد که چیزهایی که فاقد ارزش یا معنای واقعی هستند، در نهایت شکستنی و ناپایدار خواهند بود. او به نقصهای انسانی، بیوفایی، و ناکامیها اشاره کرده و بر اهمیت صبر و وفاداری تأکید میکند. در پایان، شاعر یادآوری میکند که در زندگی، دردها و مشکلات نیز گذرا هستند و با صبر و استقامت میتوان از آنها عبور کرد.
هوش مصنوعی: ظرفی که خالی از شراب است، به راحتی میشکند و دستی که نمیتواند چیزی را خلق کند، بیفایده است.
هوش مصنوعی: موهایی که فقط برای شانه کردن مرتب میشود، در دامهایی که شکارهای زنده را نمیگیرند، بهسرعت از بین میرود.
هوش مصنوعی: امروز زودتر آماده شو و مثل خضر، در مسیر خود قدم بردار؛ زیرا در نهایت، باید از این آب جست و پا برهنه خواهی ماند.
هوش مصنوعی: در صبح زود، نسیم ملایمی به غنچهای خبر داد و گفت: در هر دلی که احساس وفا و محبت وجود ندارد، حس ناامیدی و خستگی حاکم است.
هوش مصنوعی: دیدم که تو با کسی دیگر هستی و از من فاصله گرفتی، یعنی در روز سردی به گوشهای نشستهای و تنها شدهای.
هوش مصنوعی: در چشمی که تنها به غیر از خود نمینگرد و دنیا را نادیده میگیرد، بستن آن چشم مانند استفاده از سرمه برای زیباتر کردن نیست. بدین معنا که دیدن حقایق و زیباییها نیاز به باز بودن چشم و اندیشه دارد، و اگر چشم تنها در بند خواستهها و مشکلات باشد، مانند این است که زیبا بودن با سرمه تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: به دنبال درمان دردی که در دل دارم، به سیدا (شخصی با مقام و دانش) پناه آوردم. او گفت: صبر کن، زیرا این درد روزی برطرف خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست
در عیب ما مرو، که ترا حق به دست نیست
بگشای دست و جان و دلت را بیه اد دوست
ایثار کن روان، که درین راه پست نیست
با محتسب بگوی که: از قاضیان شهر
[...]
سر رشته وجود کسی را بدست نیست
جز واجب الوجود دگر چه هست نیست
ما شیشه ایم و سنگ اجل در کمین ماست
واحسرتا که چاره بغیر از شکست نیست
در عالم خرابه نشستن هوس مکن
[...]
این بنای عالم خاک از شکست نیست
پستی عمارتی است که آن را نشست نیست
از برگریز مردم بی برگ ایمنند
رنگ شکسته را خطری از شکست نیست
پرواز می کند به پر و بال آفتاب
[...]
همتای تو به عالم بالا و پست نیست
مثل تو در بهشت ندانم که هست؟ نیست
جزخوندل زنقد سلامت به دست نیست
خط امان شیشه به غیر از شکست نیست
آرام عاشق آینهپردازی فناست
مانند شعلهایکه زپا تا نشست نیست
خلقی به وهم خویش پرافشان وحشت است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.