گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

ای حریم روضه ات باشد بهشت عنبرین

پاسبان آستانت روز و شب روح الامین

دعوی پیغمبری می کرد نور پاک تو

پیش از آن ساعت که بود آدم میان ما و طین

سبز و خرم از تو شد نخل وجود انبیا

اولیاالله گرد خرمنت را خوشه چین

جبرئیل آمد به تکلیف شبی از سوی حق

با براق گرم رفتاری چو بوی یاسمین

وه چه شب چون سنبل حوران جنت مشکبار

گفت برخیز ای رسول حق نشین بر پشت زین

از زمین مکه روح انبیا صف بسته اند

بهر استقبال تو تا آسمان هفتمین

تا نهادی در شب معراج پا بر ساق عرش

شد ز یمن مقدمت نعلین تو کرسی نشین

در کنار دایه ات می کرد پابوسی تو را

داغ خدمتگاریت را ماه دارد بر جبین

چشمه کوثر تمنا می کند سرو تو را

می کند پابوسیت را آرزو ماه معین

کرد کار ذوالفقار انگشت تو با مشرکان

دست خود روزی که بیرون ساختی از آستین

نامداران بر زبان کردند مهر خاموشی

تا تو در انگشت خود انداختی انگشترین

در میان انبیا باشد محمد نام تو

بر زبان اهل عالم هست القابت امین

چار یارت اهل دین را پیشوا و رهنما

در خلافت هر یکی باشند امیرالمومنین

حامی اسلام دین یعنی ابوبکر و عمر

حضرت عثمان و حیدر سرور اهل یقین

نور چشم احمد مرسل حسین است و حسن

قرة العین علی شهزاده زین العابدین

تا به مهدی آل و اصحاب تو از خرد و بزرگ

فاضل و دانا و کامل طیبین و طاهرین

ای به توصیف جمالت آیت شمس الضحی

وی به ذاتت گشته نازل رحمة للعالمین

در حریم روضه ات هر کس اقامت می کند

می رسد او را ندای «فادخلوها خالدین »

شبنم روی گلت را بر فلک برد آفتاب

سایه سرو قدت برداشت خود را از زمین

رو نمی تابند اصحاب تو از میدان خصم

پشت بر کوهند از تو لشکر اسلام و دین

شاه من روزی که فتح مکه کردی آمدند

تهنیت گویان ملایک از یسار و از یمین

کردی از جنانه تا پشت مبارک را جدا

در فراقت ماند همچون سایه پهلو بر زمین

داد آگاهی تحیر معجزت با کاروان

تا نهادی بر درخت خشک پشت نازنین

من همان نخلم ز برگ و بار دور افتاده ام

آرزو دارم که گردم چون زمان اولین

یا رسول الله شفاعت کن ز حق جرم مرا

بر جبین دارم خجالت از کرام الکاتبین

بر کدامین توبه آدم بر در تو آب و روی

دارم از شرمندگی امروز سر در آستین

هر چه کردم بی رضای حق پشیمان گشته ام

گوشه چشمی به سویم ای شفیع المؤمنین

از طبیبان شهریارا دست کوته کرده ام

روزگاری شد که دارم خاطر اندوهگین

از کف دست تو رنجوران شفاها یافتند

آرزو دارم که در پای تو بگذارم جبین

من کیم خود را کشم در سلک مداحان تو

جغد را چون بلبلان نبود نوای دلنشین

خادمان آستانت را کمینه چاکرم

سیدا اخلاص مندان تو را از مخلصین