ابرهه آن صاحب پیل سفید
آنکه لشکر جانب کعبه کشید
تا بکوبد زیر پای نره پیل
آن همایون خانه ی رب جلیل
چون به ملک آن دیار آمد فرود
کرد غارت آنچه در آن مرز بود
از حمیر و از خیول و از بغال
گوسفند و گاو جامیش و جمال
شد ز بیم آن سپاه هولناک
اهل بطحا را همه دل چاک چاک
سید بطحا عبدالمطلب
چونکه دید اهل حرم را مضطرب
سوی آن لشکر روان شد با شتاب
باشکوه چرخ و نور آفتاب
نور احمد از جبینش آشکار
ظاهر از او فر آن والاتبار
گنبد افلاک تا ظلمات خاک
شد از آن نور مقدس تابناک
بلکه روشن گشته زان نور اجل
روز ابداع و سحرگاه ازل
پس ببین با مشرق آن آفتاب
خور چه باشد از ضیاء آب و تاب
مشرقی کان نور را مظهر بود
وز مه و خورشید انورتر بود
آن سحر کابستن آن نور بود
صبح عیدش چون شب دیجور بود
چون قدم بنهاد آن میز زمن
بر بساط بیکران پیل تن
لب گشود اندر ثناء آفرین
کاسمانش آفرین خواند و زمین
آب حیوانش روان شد از دهان
از زبانش معجز احمد عیان
پیل بان را پای دل از جای شد
پیش او با صد ادب برپای شد
پس نشاندش بر بساط خویشتن
در میان آورد با وی هرسخن
مهر او جا کرد اندر سینه اش
یافت تسکین ز التهاب کینه اش
گفت با خود آنچه خواهد آن بزرگ
در پذیرم گرچه بس باشد سترگ
پیشم آرد گر شفاعت از حرم
سر نپیچم وز خرابش بگذرم
گفت با او کانچه می خواهی بگو
هرچه مقصودت بود از من بجو
آنچه باشد مطلبت از من رواست
در بر من دردهایت را دواست
گفت عبدالمطلب با پیل ران
کی تورا پیل فلک در زیر ران
ناقه ها رفته ز من صدتا دویست
حاجت من غیر رد ناقه نیست
زین تمنا شاه آمد در شگفت
وز شگفت انگشت بر دندان گرفت
یارب یا سیمای بالادست چیست
این جبینش طبع و فطرت پست چیست
جبهه اش بر ماه طعنه می زند
فطرتش گرد مگسها می تند
صورت از شهباز بالادست تر
همتی از عنکبوتی پست تر
داند او مقصود من در این سفر
آنکه سازم کعبه را زیر و زبر
خانه ی معبود را ویران کنم
کنگرش با خاک ره یکسان کنم
دودمان او شرف زین خانه دید
خدمت این خانه او را برگزید
چون سزاوار سرای شاه شد
مهر و ماهش چاکر درگاه شد
چونکه شد این آستان را پاسبان
پاسبانش شد ملک در آستان
گر تورا ره در حضور شاه نیست
هیچت اندر حضرت شه راه نیست
ملتزم شو خدمت درگاه را
پاسبان شو آستان شاه را
گر تورا در آستان هم بار نیست
رتبه ی خدمت در آن دربار نیست
منزلش را بوسه ی دیوار ده
خانه اش را سر به خاک راه نه
یا بجو خاکی که آن شه را گذار
گه بر آن افتد بر آنجا ره گذار
بوسه زن آن را به یاد پادشاه
واکتحل عینیک عبد فی هواه
در گذرگاهش پیاپی ای پسر
بین کجا افکنده شه روزی نظر
یک نظر افکنده بر آنجا ز دور
وز نگاهی همچو طورش داده نور
رو در آنجا چاکری کن اختیار
پس بکن بر جمله شاهان افتخار
ای شه خوبان و ای سلطان جان
ای امیر ملک دل جان جهان
در حریم حضرتم گر بار نیست
گر مرا هم رخصت دیدار نیست
بینم آنان را که همراز تو اند
محرم خلوتگه راز تو اند
روی تو بینند هر شام و سحر
از دو چشم جان خود نزچشم تر
دیدنم گر روی تو مقدور نیست
دیده ی من لایق آن نور نیست
روی آن بینم که بیند روی تو
سوی آن پویم که پوید سوی تو
هرچه باشد از تو بر آن عاشقم
عاشقی در دعوی خود صادقم
زشت و زیبا از تو چون پیداستی
جمله عالم پیش من زیباستی
عاشقم بر زشت و بر زیبا تمام
زنگیت را من یکی زنگی غلام
من سگ کوی سگان کوی تو
خار هر گل کز وی آید بوی تو
گفت با خود الغرض آن پیل بان
کی روا باشد چنین کس پاسبان
هیچ از این خانه با من دم نزد
یک سخن در حق این طارم نزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری دربارهٔ ابرهه، فرمانروای حبشه است که با لشکری عظیم به سمت کعبه میآید تا آن را ویران کند. او اصرار دارد که با استفاده از فیلهای جنگی این کار را انجام دهد. مردم مکه به شدت مضطرب و تیرانداز شدهاند و عبدالمطلب، رئیس قبیله قریش، برای نجات آنها به سمت لشکر ابرهه میرود.
در این مسیر، نور و نشانههایی از احمد (پیامبر اسلام) به وضوح دیده میشود و ابرهه به قدرت و عظمت این نور پی میبرد. او در مکالمه با فیل، به او میگوید که هدفش نابودی کعبه است و میخواهد از آنجا خدای خود را پایمال کند. در نهایت، ابرهه درمییابد که او دارای مقامی بس بزرگتر از آن است که در خدمت چنین هدفی باشد و به تأمل در مورد این کار میپردازد.
این شعر به نوعی به حادثهای تاریخی اشاره دارد که در آن خداوند با قدرت الهی از کعبه در برابر ابرهه و لشکرش دفاع کرده و آنها را شکست میدهد.
هوش مصنوعی: ابرهه، فرماندهای بود که با سپاه خود به سوی کعبه حرکت کرد و او صاحب فیلهای سفید بود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن پادشاه بزرگ، مانند یک فیل نر، بر زمین بیفتد و تحت پای خود بگذارد، این اتفاق خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: وقتی به سرزمین آن دیار رسید، به طور ناگهانی ویرانی و غارت آنچه در آن منطقه بود را آغاز کرد.
هوش مصنوعی: از زینتها و زیباییهای مختلف، چه به وسیلهی اسب و الاغ یا از گوسفند و گاو، کارهای زیبا و خوشایند خلق میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از آن سپاه وحشتزا، دلهای تمام اهل بطحا به شدت در هم شکسته و آسیبدیده شده است.
هوش مصنوعی: سید بطحا عبدالمطلب وقتی دید که مردم حرم در نگرانی و اضطراب هستند، به فکر فرو رفت.
هوش مصنوعی: به سمت آن لشکر رفت با سرعتی شگفتانگیز و درخشش زیبا، همانند حرکت چرخ و تابش نور خورشید.
هوش مصنوعی: نور احمد، که به معنای نور حضرت محمد (ص) است، از پیشانیاش نمایان است و از او ظاهری با شوکت و عظمت میتابد.
هوش مصنوعی: به خاطر آن نور مقدس روشن و تابناک، گنبد آسمان تا عمق تاریکیهای زمین کشیده شده است.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که نور مرگ و سرنوشت، در روز آفرینش و صبح آغاز زمان، روشن شده است. به نوعی، این اشاره دارد به اینکه سرنوشت و مرگ همواره بخشی از وجود و هستی هستند و از همان آغاز در جهان وجود داشتهاند.
هوش مصنوعی: پس نگاه کن به اینکه نور و درخشش خورشید در سمت مشرق چه تاثیری دارد بر روشنایی و زیبایی آب و تابستان.
هوش مصنوعی: شرق جایی است که نور به روشنی آن جلوه میکند و از ماه و خورشید هم درخشانتر است.
هوش مصنوعی: در آن صبح عید، نور و روشنی همه جا را فراگرفته بود و شبی تاریک و غمانگیز را پشت سر گذاشته بود.
هوش مصنوعی: زمانی که آن موجود بزرگ به این دنیا قدم گذاشت، مانند یک فیل در جهانی وسیع و بیپایان، خود را نشان داد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف کسی میپردازد که به ستایش و تمجید از آفرینش و دنیا میپردازد. او با زبان خود از زیباییهای کائنات و زمین سخن میگوید و در مدح آنها آوازه سر میدهد.
هوش مصنوعی: آب حیات از دهان او جاری شد و معجزه پیامبر احمد از زبانش نمایان گشت.
هوش مصنوعی: دلباخته به کسی یا چیزی، با تمام ادب و احترام، به سوی او قدم برمیدارد و خود را به او میرساند.
هوش مصنوعی: او را بر سر سفرهی خود نشاند و هر صحبت و گفتگویی را با او آغاز کرد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت او در دلش جا گرفته و این عشق به او آرامش میدهد و از درد و التهاب کینهاش میکاهد.
هوش مصنوعی: او با خود گفت: هر چیزی که آن بزرگ بخواهد را میپذیرم، حتی اگر بسیار بزرگ و سنگین باشد.
هوش مصنوعی: اگر شفاعتی از حرم پیش من بیاید، از آن دور نخواهیم شد و از ویرانی آن نمیگذرم.
هوش مصنوعی: او گفت که هر چه میخواهی به من بگو و هر آنچه که در دل داری و به دنبال آن هستی، از من بخواه.
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو از من بخواهی، برای من جایز است و من در برابر تو، دردهایت را تسکین میدهم.
هوش مصنوعی: عبدالمطلب به کسی میگوید که آیا تو را به یاد میآورم که چگونه ستارههای آسمان زیر پاهای تو قرار دارند؟
هوش مصنوعی: گاوها و شترها از من رفتهاند و من صد تا دویست درخواست دارم، اما هیچ چیز غیر از شتر برای من جوابگو نیست.
هوش مصنوعی: از این خواسته، شاه بسیار متعجب شد و از شدت تعجب، انگشت بر دندان گذاشت.
هوش مصنوعی: خداوندا، چگونه است که چهره زیبا و دلربای او اینچنین گواهی از خصلتها و نیکیهای سرشارش میدهد؟ چرا این پیشانی که میبینم، نشاندهنده روحی خُرد و پایینی است؟
هوش مصنوعی: چهرهاش به زیبایی ماه اشاره میکند و ذات او مانند آشیانهای پر از مگسهاست.
هوش مصنوعی: چهرهای همچون شاهین بالاتر از همه، اما ارادهاش به اندازهی عنکبوتی ضعیف و پست است.
هوش مصنوعی: او میداند که هدف من در این سفر چیست؛ میخواهم کعبه را به گونهای دگرگون کنم.
هوش مصنوعی: میخواهم خانهی معبود را نابود کنم و با خاک راه، آرامش آن را به هم بزنم.
هوش مصنوعی: خاندان او از این خانه عزت و بزرگی را مشاهده کرد و به همین خاطر این خانه را انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید و ماه به مقام و منزلت بالایی رسیدند، درگاه شاه به خدمت آنها درآمد.
هوش مصنوعی: زمانی که این درگاه پاسبان یافت، خود ملکت هم در آن درگاه به نگهبانی پرداخت.
هوش مصنوعی: اگر تو راهی برای رسیدن به حضور شاه نداری، هیچ موقعیتی برای تو در برابر او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به وظیفه خود در خدمت و نگهداری از مقام والای پادشاه پایبند باش.
هوش مصنوعی: اگر درگاه عظمت و بزرگی برای تو بار و بنبستی ایجاد کند، دیگر در آن مقام و منزلت جایی برای خدمتگزاری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: منزلش را با بوسهای بر دیوار یاد میکنند و ده خانهاش را به نشانه احترام به زمین میسپارند.
هوش مصنوعی: بهتر است به جستجوی آن خاک بروی که روزی آن پادشاه بر آنجا قدم گذاشته است.
هوش مصنوعی: آن کسی که لبانش را بر یاد پادشاه میگذارد، مانند بندهای است که در عشق خود غرق شده است.
هوش مصنوعی: ای پسر، در راه او به دقت نگاه کن و ببین او روزی کجا نگاهش را افکنده است.
هوش مصنوعی: با نگاهی از دور به آنجا افتاده، نوری مانند نور کوه طور بر آنجا تابیده است.
هوش مصنوعی: در آنجا که هستی، به خدمتگزاری مشغول شو و سپس بر تمامی پادشاهان برتری و فخر داشته باش.
هوش مصنوعی: ای محبوب دلها و ای پادشاه روح، ای فرمانروای سرزمین دل و جان جهانی.
هوش مصنوعی: اگر در حضور تو نتوانم به تو نزدیک شوم و دیدار تو برای من میسر نیست، باز هم باری را بر دوش خود احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: من افرادی را میبینم که رازها و اسرار تو را میدانند و در محیط خصوصی تو حضور دارند.
هوش مصنوعی: هر شب و صبح، چشمانم تنها به دیدن روی تو عادت کردهاند و اشکهای جانم از دیدن تو نمیکاهند.
هوش مصنوعی: اگر دیدن تو برای من ممکن نیست، پس این چشم من شایسته دیدن آن نور نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر تو به سوی کسی میروم که به یاد تو مینگرد و به تو فکر میکند.
هوش مصنوعی: هرچیزی که باشد، من به تو عاشق هستم و در ابراز عشق خود صادق و راستگو هستم.
هوش مصنوعی: زشت و زیبا از تو مشخص است، به طوری که در نظر من تمام جهان زیبا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: من عاشق همگان هستم، هم زیبایی و هم زشتی. تمام ماهیت وجودی من به عشق تعلق دارد، حتی اگر این عشق به کسی باشد که خود را در زشتی و زیبایی نمایش میدهد.
هوش مصنوعی: من مانند سگی هستم که در محل تو زندگی میکند و هر گلی که بوی تو را به همراه دارد، برای من خارهایش دردآور است.
هوش مصنوعی: پیل بان به خود گفت: آیا درست است که چنین شخصی پاسبان باشد؟
هوش مصنوعی: هیچکس در این خانه با من صحبت نکرد، حتی یک کلمه هم درباره این منطقه نگفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.