آن شنیدستی که میرفندرسک
کش بود یا رب ختام روح و مسک
در سیاحت بود در پهنای هند
تا به شهری آمد از اقصای هند
شهر آبادان چه فردوس نعیم
ساکنانش لیک سکان جحیم
سجده بت می نمودند آشکار
بت پرستی اهل آنجا را شعار
اندر آن بتخانه های زرنگار
خارج از تعداد و افزون از شمار
چون به آن شهر آمد آن میرسترگ
کرد آمیزش بهر خرد و بزرگ
آشنایی با همه بنیاد کرد
راجه و رای بر همن شاد کرد
روزی از بهر تماشا رفت پیر
جانب بتخانه ی اعظم دلیر
قبه ای دید از رصاص و از رخام
بر ستونهای سراسر سنگ خام
قبه ای چون قبه ی گردون رفیع
ساختش چون پهنه ی هامون وسیع
مانده برجا دیرگاه از داستان
محکم آسایش چو عهد راستان
سقف آن را تا فلک افراشته
از طلا و لاجورد انباشته
کرده بنیادش ز فولاد رصین
جمله درها و شباکش آهنین
در و یاقوت آنچه آنجا رفته کار
از حساب افزون و بیرون از شمار
همچو فرعونش برون زیب و بها
واندران آکنده از قهر خدا
از اکابر خلقی انبوه اندر آن
بهر خدمت بسته دامان برمیان
خلق دیگر از سر عجز و نیاز
از برای بت در آنجا در نماز
اندر آمد میر با تمکین نشست
پشت کفر از بار تمکینش شکست
بت پرستان دور او گشتند جمع
همچو آن پروانه اندر گرد شمع
پس سخن از هر طرف آغاز شد
گفتگوها در ز هرسو باز شد
تا سخن آمد به آیین و علل
هر طرف گفتند برهان دلل
بت پرستان را ز بس فرمود میر
شد بلند از بت پرستان وای ویر
یک برهمن زان میان لب باز کرد
پس به این نکته سخن آغاز کرد
جمله فرسادان پیشین و پسین
آمد استمرار برهان متین
واقعیت حافظ است هرچیز را
زود گردد چیز بی منشأ هبا
سالها افزون بود از دو هزار
تا که این بیت الصنم شد استوار
از مرور دهر و دوران کس ندید
در بنایش رخنه ای آمد پدید
مسجد اسلامیان پنجاه و شصت
بگذرد آید بنایش را شکست
بودی ار حق دین اسلام این بنا
کی شدی از گردش دوران فنا
ور نبودی اصل آنها سست و مست
همچو آن بتخانه ها ماندی درست
پاسخش داد اینچنین میر جلیل
عکس می بخشد نتیجه این دلیل
زانکه آن نامی که گر خوانی به کوه
ریزد از هم کوه با فر و شکوه
بر بسیط خاک اگر خواهد جلال
نی از آن ماند دها و نی تلال
از جلالش آسمان در اضطراب
مهر نورافشان از آن در التهاب
بشکند پشت و کمر افلاک را
کی گذارد مشت و خشت و خاک را
طاعتی کان را فلک ناورد تاب
کوه از تحمیل آن کرد اضطراب
کی تواند سنگ و گل آن را کشید
مسجد و محراب زان نیرو خمید
کی شود بر پشه ای پیلی سوار
کی توان کردن به موری کوه بار
این شکست مسجد و محرابها
باشد از نام جلال کبریا
ان ذا القرآن لو کان نزل
من قباب الکبریاء للجبل
لرأیته قد تصدع خاشعاً
ضارعا من خشیة الله خاضعا
نور این نام گران بر طور تافت
طور را تا پشت ماهی برشکافت
رود نیل این نام نامی چون شنید
سینه او را نهیبش بردرید
آتش سوزان از این نام جلیل
سرد و سالم ماند از بهر خلیل
احمد از این نام گردون را شکافت
در شب معراج و ره بر عرش یافت
ماه را شق کرد ازین نام آن جناب
رو نمود از سطوت آن آفتاب
با چنین نامی بگو ای هوشیار
مسجد و محراب کی گیرد قرار
سنگ و خشتی را توانایی کجا
تا بماند با چنین نامی بجا
کوه را قرآن فرو ریزد ز هم
مسجدی را گر شکست آرد چه غم
ای بزرگان نام با عز و جلال
هم جلال از او هویدار هم جمال
می ستاند جان و هم جان می دهد
می رساند درد و درمان می دهد
اضطراب از او و اطمینان ازو
بحر را آرام ازو توفان ازو
می شکافد قله ی کهسار را
مطمئن سازد دل هشیار را
بلعم باعور را مردود کرد
نوح را شایسته ی معبود کرد
آن کند در کسوت قهر و جلال
این کند در پرده ی مهر و جمال
آنچه گویند از ثنا و آفرین
زیر هر لطفی بود کوهی دفین
قطره ی اشکی که ریزد چشمشان
دارد اندر بر دو صد گنج گران
آهها کاید ز دل آنجا برون
هر یکی صد شعله اش دارد فزون
چون بتابد خاک و چوب ای نیکبخت
نزد کوه و شعله ی توفان سخت
ای برهمن گو که این بیت الصنم
کاندر آنجاها نباشد در نژم
هیچ نام حق در آنجا شد بلند
عابدی سجاده ای آنجا فکند
شد جبینی اندر آنجا خاکمال
بهر تعظیم خدای ذوالجلال
هیچ قدی بهر حق آنجا خمید
ناله ای از دل بگردون سرکشید
آنچه گویند اندر این بتخانه ها
نی ورا قدری نه وزنی نی بها
لفظ بیمعنی و مشک بی شراب
دود بی آتش سؤال بی جواب
هیچ باشد هیچ هرگز هیچ هیچ
هیچ چیزی نفکند در تاب و پیچ
کی خری لنگیده از یک پر کاه
کی شکسته اشتر از بار نگاه
نام حق بتخانه هاتان گر شنود
یاکس آنجا بهر حق سجده نمود
یا در آن از سینه ی یک ارجمند
نعره ی الله اکبر شد بلند
یا در آنجا کس بگوید نام حق
یا کسی یاد آورد زایام حق
یا سری آید فرو در طاعتش
یا کفی بالا رود در حضرتش
وانگهی ماند بجا بیت الصنم
هم نریزد سقف و بنیادش ز هم
هم نگردد گنبد این واژگون
چار دیوارش نیفتد سرنگون
آن زمان می باید این گفت و شنو
تا نه بینیش این چنین غره مشو
جنگ با مردان نکرده در مصاف
از دلیری در بر مردان ملاف
تا نگردی از خود ایمن ای عمو
خوبی خود زشتی کس را مگو
تا بود در خانه خاتونت جوان
ای پسر کس را نگویی قلتبان
آن برهمن گفت کرد او را حضور
باشد از همدان ز ما دور است دور
ملک اسلام از چه نبود این دیار
دین اسلام از چه نبود آشکار
مسلمی چون تو در آن دارد گذار
و اندر آن بیت الصنم هم برقرار
با تو همره آن لب تکبیر گوی
در دهانت آن زبان نام جوی
خیز و تکبیر بلند آغاز کن
تا توانی رب خود آواز کن
گفت ببر بالا و سرآور فرود
هرچه خواهی کن رکوع و کن سجود
تا محیط آه از دل کن روان
اشک چشم خویش تا مرکز رسان
بت پرستان جمله از جا خاستند
این سخن را شاخ و برگ آراستند
تا دل مرد بزرگ آمد به جوش
غیرت اسلامش آمد در خروش
پس ز راه دین و پاک اعتقاد
کرد او بر غیرت حق اعتماد
تا رسد الهامش از یزدان پاک
لاتخف من سحرهم والق عصاک
هست آری سینه ی ارباب دین
مهبط الهام رب العالمین
گفت فردا موعد ما و شماست
روز سوگ ماتم بتخانه هاست
نام یزدان سازم اینجا آشکار
هم بت بتخانه اندازم ز کار
ریزم از هم لات و عزی و منات
آتش اندازم بجان سومنات
این بگفت و سوی منزل باز شد
با خدای رازدان در راز شد
کی خدا من می شناسم خویش را
می شناسم عجز این درویش را
من گرفتار بت نفسم هنوز
مانده ام در دست آن زار عجوز
ای خدا نفسم بتی در آذر است
وین تنم بتخانه و من بت پرست
کی توانم گفت بت خواهم شکست
یا کنم بتخانه را ویران و پست
من اگر می بودمی خود بت شکن
نفس خود بشکستمی چون کوهکن
من اگر بتخانه ویران کردمی
کی تن خود را چنین پروردمی
با برهمن آنچه من گفتم تمام
من نگفتم گفت توحید آن کلام
سر توحید از سویدای نهفت
سر برآورده بگفت او آنچه گفت
الغرض آورد آن شب را به روز
در نیاز و عجز و آه و درد و سوز
قاصد اهش پیاپی تا سَماک
کای خدا گفتی توام الق عصاک
پیک اشکش متصل سوی سمک
که تو فرمودی بزن خود بر محک
مست و سرشار آمدم از جاه تو
پس فکندستم عصا بر نام تو
روز دیگر چون خور از مشق دمید
اهل آن شهر از سیاه و از سفید
از بزرگ و کوچک و برنا و پیر
عالم و عامی و سلطان و وزیر
جمله بسپردند با طبل و علم
جانب بتخانه ی اعظم قدم
پس به توری و به دیبا و حریر
هم به در و گوهر و مشک و عبیر
آن بت بتخانه را آراستند
پس به پیش بت بپا برخاستند
بوسها دادند بر اجزای او
سجده آوردند پیش پای او
طوفها کردند گرد آن صنم
چون مسلمانان که بر گرد حرم
آفرنی خواندند او را و سپاس
خارج از تصویر و افزون از قیاس
اهل آن شهر از نساء و از رجال
در تزلزل اندر آنجا تا زوال
چشمشان بر راه پیر نیک رای
کز درآمد لب پر از ذکر خدای
قامتش خم گشته از بار خضوع
دیده اش رودی ز سیلاب دموع
پس به صدق نیت و دین درست
کرد تجدید وضو اندر نخست
رفت بر بام و اذان آغاز کرد
صد در رحمت در آنجا باز کرد
چونکه گفت الله اکبر گشت فاش
بر در و دیوار آن شهر ارتعاش
ارتعاش و شادی و وجد و نشاط
ارتعاش و شوق و رقص و انبساط
مردمان از هر طرف بی اختیار
نغمه ی تکبیر گفتند آشکار
هر تنی از هر کناری سر کشید
نعره ی الله اکبر بر کشید
پس به توحید خدا لب را گشاد
غلغل و غوغا در آن شهر اوفتاد
بلبل وحدت نوا آغاز کرد
زاغ کفر از انجمن پرواز کرد
مرغها در آشیانها ز اهتزاز
پر زدند و نغمه ها کردند ساز
کودکان پستان فکندند از دهان
محو در توحید خلاق جهان
استوران اسبان گاوان و خران
گوسفندان آهوان و اشتوران
برکشیدند از نشاط و از شعف
جملگی آوازها از هر طرف
از بهار وحدت رب مجید
اندر آن ساحت نسیمی بر وزید
هر گیاهی آمد اندر اهتزاز
لاله و نسرین شکفتن کرد باز
غنچه خندید و گلاب از گل چکید
سرو رقصید و صنوبر قد کشید
بید شد واله چنار افراخت قد
گل به تخت شاخساران تکیه زد
شد زبان سوسن از آن آزاده باز
چشم نرگس باز شد از خواب ناز
عطرافشان شد هوا بر باغ و راغ
شد زمین حزم ز هر صورت ز باغ
آبها صافی شد و عذب و زلال
بر سر هر شاخ پیدا شد یسال
آری آری هرچه آید در وجود
نور توحیدش قرین و یار بود
ابتداع جمله بر توحید او است
مغز شد توحید جز توحید پوست
شد ولی از ظلمت ظلمانیان
نور وجدت از سویداها نهان
چونکه ظلمتها قرین نور شد
نورها از چشم و دل مستور شد
سر وحدت چون بظاهر شد عیان
سر برآرد نور وحدت از نهان
چونکه گردد آشکارا نور حق
یا به یاد آرد کسی ز ایام حق
نور پنهان سر برآرد از افق
افکند بر ظاهر و باطن تتق
پرتو اندازد به اجزای وجود
پرتوش از غیب آید در شهود
مست وحدت همچو آتش در نهاد
نام حق این سنگها را چون زناد
وحدت آمد مرغی اندر آشیان
نام حق باشد صفیر همزبان
چون صفیر همزبان را بشنود
بال و پر در آشیان برهم زند
سر برارد افکند هرسو نظر
از شعف بگشاید از هم بال و پر
وحدت آن تخم است در خاکش قرار
یاد حق باران و باد نوبهار
هست توحید اندرو لعل و گهر
کرده شب پنهانشان از هر نظر
یاد حق آن صبح روشن شد که گشت
روشن از آن خانه و صحرا و دشت
غنچه باشد نور توحید الاه
یاد حق آمد نسیم صبحگاه
از اذان چون فارغ آمد آن بلال
شد مهیا از پی فرض زوال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره سفر میرفندرسک به هند و مواجهه او با بتپرستی در یک شهر پرآشوب است. او به بتخانهای عظیم و زینتی میرسد که مردم در آن به عبادت بتها مشغولند. میر با احساس مسئولیت و غیرت دینی خود به تحلیل و انتقاد از این بتپرستی میپردازد و از حقایق توحیدی سخن میگوید. او قصد دارد نماز و اذان را در آن مکان شروع کند تا مردم را به سمت توحید هدایت کند.
در ادامه، او به دعا و نیایش میپردازد و در نهانی از خداوند کمک میطلبد که او را در این کار یاری دهد. روز بعد، میر با جرات و شجاعت اذان میگوید، و این عمل باعث شور و هیجان در میان مردم میشود. همهی ساکنان شهر با صدای تکبیر به فعالیت میپردازند و به سمت توحید جذب میشوند.
متن به طور کلی بر اهمیت توحید، قدرت نام خدا و تأثیر آن بر دلها و جامعه تأکید دارد و تحولی بزرگ در باورها و ارزشهای مردم را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: شنیدهای که میرفندرسک، شخصی بزرگ و قابل توجه بود، که به او یا خداوند، درود میفرستیم و جان او را گرامی میداریم.
هوش مصنوعی: در سفر به سرزمین هند، به شهری در دورترین نقطه آنجا رسید.
هوش مصنوعی: شهر آبادان دارای جمال و زیبایی بسیار است و میتوان آن را مانند بهشت دانست که ساکنانش در آن زندگی میکنند، اما در حقیقت به خاطر مشکلات و دشواریهایی که دارند، به جهنم شبیه است.
هوش مصنوعی: اهالی آنجا به وضوح نشان میدادند که به بتپرستی اعتقاد دارند و در این حال به پرستش بتها میپرداختند.
هوش مصنوعی: در آن معابد زینتدار و زیبا، وجود شگفتانگیزی از مجسمهها و ارزشها به وفور دیده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی آن مرد بزرگ به آن شهر رسید، با همه، چه بزرگ و چه کوچک، تعامل و ارتباط برقرار کرد.
هوش مصنوعی: دوستی و آشنایی با همه چیز، باعث شد که هم را در فکر و اندیشه شاد کنیم.
هوش مصنوعی: روزی، پیرمردی برای تماشای بتخانهی بزرگ دلیر، به آنجا رفت.
هوش مصنوعی: ساختمانی را دید که متشکل از فلز و سنگ های با ارزش بود و بر روی ستون هایی از سنگ های خام استوار بود.
هوش مصنوعی: او سقفی به بلندی آسمان و به گستردگی بیابان ساخته است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که از داستانی محکم و آرامشبخش باقی ماندهایم، مانند عهدی که با انسانهای راستین بسته شده است.
هوش مصنوعی: سقف آن بنا به طرز بلندی ساخته شده و از طلا و لاجورد تزئین شده است.
هوش مصنوعی: ساختمان آن با فولاد محکم ساخته شده و همه درها و پنجرههایش از آهن هستند.
هوش مصنوعی: در آنجا، چیزهایی مانند در و یاقوت به قدری زیاد و بیحساب و کتاب هستند که دیگر نمیتوان آنها را شمرد و شمارش کرد.
هوش مصنوعی: همچون فرعون، او نیز با زیبایی و ارزشهایش ظاهر میشود، اما در درونش خشم و عذاب الهی جای دارد.
هوش مصنوعی: از بزرگزادگان و شخصیتهای برجستهای که برای خدمت به دیگران جمع شدهاند، در میان آنها افرادی هستند که با دقت و توجه به همدیگر کمک میکنند.
هوش مصنوعی: مردم دیگر از روی ناتوانی و نیاز، در آن مکان در حال نماز و عبادت برای بتی هستند.
هوش مصنوعی: یک شخص برجسته و با اقتدار وارد شد و با آرامش و هیبت در جایگاه کفر نشسته است و به خاطر نفس امارهاش، از موقعیتش سقوط کرده است.
هوش مصنوعی: پرستندگان بت به دور او جمع شدهاند، همانطور که پروانهها به دور شمع میچرخند.
هوش مصنوعی: پس از آن صحبتها از هر سمت شروع شد و مکالمهها از همه جا باز شد.
هوش مصنوعی: وقتی صحبت به دلایل و روشهای صحیح پیش میآید، هر کس دلیل خود را بیان میکند و دلایل مختلفی ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: بتپرستان بهقدری در عبادت خود غرق شدهاند که صدای فرمان میرزایی از دور بلند شده و این وضع باعث ناراحتی و ویرانی آنها شده است.
هوش مصنوعی: در میان آن جمع، یک نفر با لباس روحانی شروع به صحبت کرد و نکتهای را بیان نمود.
هوش مصنوعی: تمامی خردمندان و دانشمندان گذشته و حال بر این نکته تأکید کردهاند که دلایل و استدلالهای محکم همواره ادامهدار و ثابت هستند.
هوش مصنوعی: حافظ به ما یادآور میشود که هر چیزی که بدون دلیل و منطق باشد، به سرعت از بین میرود و هیچ ارزشی ندارد. در حقیقت، برای هر چیز وجود معنا و پشتوانهای لازم است تا پایدار بماند.
هوش مصنوعی: سالها از دو هزار سال بیشتر گذشته است که این مکان مقدس بهطور محکم و استوار باقی مانده است.
هوش مصنوعی: هیچکس در طول زمان و روزگار نتوانسته است در استحکام و پایههای آن بنا نقصی مشاهده کند.
هوش مصنوعی: هرگاه مساجد مسلمانان مدت زیادی بگذرد، ممکن است به تدریج ویران شوند یا ساختارشان به خطر بیافتد.
هوش مصنوعی: اگر حق دین اسلام برپا نمیشد، این بنا به خاطر تحولات و تغییرات زمان از بین میرفت.
هوش مصنوعی: اگر اصل و ریشه آنها وجود نداشت، همانند معابد بتها، سست و بیپایه میماندند.
هوش مصنوعی: پاسخ این است که میر جلیل به طرز واضحی نشان میدهد که نتیجه این استدلال چه تأثیری دارد.
هوش مصنوعی: زیرا آن نامی که اگر بر زبان بیاوری، به قدری قدرت دارد که کوهها را از هم میپاشد و عظمت و زیبایی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: اگر بر روی خاک بیکران جلالی باشد، نه از آن باقی میماند و نه نور و درخشش آن.
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت او، آسمان در حال ناآرامی است و خورشید به شدت در حال درخشش و درخشان شدن است.
هوش مصنوعی: آیا میتوان به سادگی از سختیها و مشکلات بزرگ آسمان به راحتی گذشت و با تکههای کوچک زمین مقابله کرد؟
هوش مصنوعی: خدایی که قدرتش را از آسمان محدود کرد، به خاطر تحمل سنگینی بار این کوه، طبیعت را در وضعیتی ناآرام قرار داد.
هوش مصنوعی: کی میتواند سنگ و گل را جمع کند؟ مسجد و محراب به خاطر آن قدرت، خم شدهاند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است دلیلی پیدا کرد که فیل روی پشهای سوار شود؟ آیا میتوان بر روی موری کوه بار گسترانید؟
هوش مصنوعی: این پیروزی بر معابد و مکانهای عبادت به خاطر عظمت و بزرگی نام خداوند است.
هوش مصنوعی: اگر قرآن از آسمانهای بلند بر کوهها نازل میشد، آنها از قدرت و عظمتش خرد میشدند.
هوش مصنوعی: او را دیدم که با حالتی شکستخورده و خضوع، در برابر خداوند خاشع و نگران ایستاده است.
هوش مصنوعی: نور این نام عظیم مانند نوری است که بر کوه طور میتابد و به قدری درخشان است که میتواند تاریکیهای بسیاری را بشکافد و روشن کند.
هوش مصنوعی: رود نیل وقتی این نام مشهور را شنید، دلش به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و مانند چنگی پاره شد.
هوش مصنوعی: آتش بسیار داغ و سوزان، به خاطر وجود ابراهیم خلیل (ع)، سرد و بیخطر باقی ماند.
هوش مصنوعی: احمد در شب معراج آسمان را شکافت و راهی به عرش الهی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: ماه به خاطر نام آن شخص بزرگ شکافته شد و از قدرت و عظمت آن خورشید، نمایان گشت.
هوش مصنوعی: با این نام بزرگ بگو ای هوشیار، چه زمانی مسجد و محل عبادت آرامش خواهند یافت؟
هوش مصنوعی: با چنین نام بزرگی، سنگ و آجر کجا میتوانند دوام بیاورند و در یاد بمانند؟
هوش مصنوعی: اگر کوه به خاطر قرآن از هم بریزد و مسجدی را ویران کند، اهمیتی ندارد و جای نگرانی نیست.
هوش مصنوعی: ای بزرگانی که با نام و اعتبار خود درخشیدید، بدانید که عزت و زیبایی شما ناشی از اوست و جلوهای از صفات اوست.
هوش مصنوعی: میگیرد جان انسان و در عوض جان تازهای میدهد، همزمان درد را به دوش میکشد و درمانی هم برای آن فراهم میکند.
هوش مصنوعی: هیچچیز نمیتواند آرامش و اطمینان را به وجود آورد جز اینکه در دل ما از او که ناشناخته است، هم ترس و هم اطمینان وجود داشته باشد. این دو حس میتوانند در کنار هم وجود داشته باشند و در زندگی ما تأثیرگذار باشند.
هوش مصنوعی: کوه بلند را میشکافد تا دل آگاه و هوشیار را آرامش بخشد.
هوش مصنوعی: بلعم باعور را رد کرد و نوح را شایسته پرستش دانست.
هوش مصنوعی: یکی در حالتی با قدرت و شکوه ظاهر میشود و دیگری با لطافت و زیبایی به نمایش در میآید.
هوش مصنوعی: آنچه درباره مدح و ستایش میگویند، در واقع زیر هر نیکی و لطفی، گنجینهای بزرگ نهفته است.
هوش مصنوعی: اشکهایی که از چشمانشان میریزد، ارزش و بهایی برابر با دو صد گنج گران دارند.
هوش مصنوعی: دلتنگیها و غمها در دل من همچون شعلههایی سوزان روشن شدهاند و هر کدام از آنها شدیدتر از دیگری است.
هوش مصنوعی: وقتی که نور و روشنی به خاک و چوب میتابد، ای خوشبخت! در نزدیکی کوه و در میان طوفان شدید قرار داری.
هوش مصنوعی: ای برهمن، بگو که در آن مکان، هیچ کدام از بتهای گوناگون وجود ندارند.
هوش مصنوعی: در آن مکان، هیچ نامی از خداوند بالا نرفت و عابدی سجادهاش را در آنجا پهن کرد.
هوش مصنوعی: در آن مکان، برای احترام به خدای بزرگ، پیشانی بر خاک ساییده شد.
هوش مصنوعی: هیچ فردی به خاطر حق در آنجا خم نشده بود، نالهای از دل به سوی آسمان بلند شد.
هوش مصنوعی: در این مکانهای پر از مجسمه و بت، آنچه گفته میشود نه ارزش خاصی دارد و نه وزن و اهمیتی.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مواد و مفاهیمی اشاره دارد که به نظر بیمعنی یا بیفایده میآیند. در اینجا، کلمات و عناصر مختلفی مانند "بیمعنی"، "مشک" و "شراب" به تصویر کشیده شدهاند تا نشان دهند که بعضی چیزها در ذات خود خالی از معنا و ارزش هستند، همانطور که دود بدون آتش و سؤال بدون پاسخ نیز میتوانند بیمعنی باشند. از این رو، این مجموعه از کلمات میتواند نشاندهنده انزوای معنا و بیفایدگی تجربیات و مفاهیم در زندگی انسان باشد.
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمیتواند در پیچ و تاب زندگی تأثیری بگذارد.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر یک چیز کوچک و ناچیز دچار مشکل شده، مثل شتری که به خاطر یک بار سنگین شکسته شده است.
هوش مصنوعی: اگر نام خدا در معبدهای شما زده شود یا اینکه در آنجا به خاطر خدا سجده شود، چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که از دل یک فرد باارزش و بزرگ، صدای الله اکبر به گوش میرسد و به نوعی نشاندهندهی فریادی پر از یقین و ایمان است که از عمق وجودش برمیخیزد.
هوش مصنوعی: در آن مکان، ممکن است کسی نام خدا را بر زبان بیاورد یا کسی به یاد آورد روزی که خداوند را ملاقات میکنیم.
هوش مصنوعی: یا باید سر خود را در برابر اطاعت او پایین بیاوری، یا دستت را به سوی مقام والایش بالا ببری.
هوش مصنوعی: سپس این نشانهها و نشانههای کاذب از بین نمیرود و پایه و اساسی که بر آن استوار است، همچنان پابرجا خواهد ماند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ چیز نمیتواند باعث تغییر اوضاع و شرایط اساسی زندگی شود و هیچ دیواری هم نمیتواند برعکس شود یا به هم بریزد. به عبارتی، ثبات و استحکام در برابر تغییرات و مشکلات حفظ میشود.
هوش مصنوعی: در آن زمان باید این سخن را بگویی و بشنویی، تا اینکه تو را به این شکل مغرور نبیند.
هوش مصنوعی: هرگز با مردان جنگ نمیکند، بلکه در میدان مبارزه از شجاعت و دلیریاش در برابر مردان قدرتمند سخن میگوید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خودت اطمینان نداری، ای عمو، از خوبی خودت صحبت نکن و عیوب دیگران را هم بیان نکن.
هوش مصنوعی: هرگاه در خانه خانمت جوانی باشد، ای پسر، هیچکس را از خودت کوچک نشمار.
هوش مصنوعی: این برهمن گفت که او حضور دارد، ولی از همدان فاصله زیادی دارد و دور است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا این سرزمین اسلامی نشده است و دین اسلام در اینجا نمایان نیست.
هوش مصنوعی: کسی مانند تو که در میان مسلمانان راه میرود، در آنجا همچنان سرزمین بتپرستی نیز پابرجاست.
هوش مصنوعی: با تو همراه است آن لب که همیشه صدای تکبیر را میگوید، و در دهانت آن زبانی وجود دارد که به جستوجوی نامی است.
هوش مصنوعی: بلند شو و تکبیر بگو تا جایی که میتوانی، صدای پروردگارت را به گوش برسان.
هوش مصنوعی: برو بالا و پایین بیا، هر کاری که خواستی انجام بده، چه رکوع باشد و چه سجود.
هوش مصنوعی: این ابیات به این معناست که باید با احساساتی عمیق و صادقانه، درد و غم دل خود را بیان کنیم. اگرچه اندوه و آه از دل برمیخیزد، اما باید این احساسات را به صورت اشک و بیانی شکننده و لطیف بیرون بریزیم تا به عمق وجود خود و دیگران برسد. این حرارت و قضاوت عاطفی میتواند به ما کمک کند تا به یک نقطه عمیقتر از درک و احساس دست یابیم.
هوش مصنوعی: عابدان بتپرست همه از جا بلند شدند و به این سخن توجه کرده و آن را با جزئیات و تزیینات زیبا بیان کردند.
هوش مصنوعی: وقتی دل انسانهای بزرگ تحت تأثیر قرار میگیرد، غیرت و احساسات مذهبی آنها برمیانگیزد و به واکنش و شورش میافتند.
هوش مصنوعی: او به واسطه دین و باور پاک خود، به حق و انصاف اعتماد کرد و از این طریق به عمل کرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که الهام خداوند بر تو نازل شود، نگران سحر و جادو آنها نباش. عصای خود را به جلو بینداز.
هوش مصنوعی: سینهی مفسران بزرگ دین، جایگاه دریافت وحی و الهام از سوی پروردگار جهان است.
هوش مصنوعی: او گفت که فردا زمان ملاقات ماست و روز غم و اندوه بتخانهها خواهد بود.
هوش مصنوعی: نام خداوند را در اینجا به وضوح بیان میکنم و به بتپرستی که در معبد است، بیاعتنایی میکنم.
هوش مصنوعی: من از هم از لاط و عزی و منات فاصله میگیرم و آتش را بر جان سومنات (معبدی مهم) میزنم.
هوش مصنوعی: او این را گفت و به سوی خانهاش بازگشت و با خدای دانای رازها در دلش راز و نیاز کرد.
هوش مصنوعی: من خدا را میشناسم و در واقع خودم را هم میشناسم، اما عجز و ناتوانی این درویش را درک میکنم.
هوش مصنوعی: من هنوز در چنگال وسوسهها و خواستههای نفسانیام گرفتار ماندهام، مانند کسی که در دست زنی پیر و رنجور اسیر است.
هوش مصنوعی: ای خدا، نفسم مانند مجسمهای در آتش است و این بدنم، معبدی همچون معبد بتهاست و من خود پرستنده آن بتها هستم.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم بگویم که میخواهم معشوقهام را ترک کنم یا اینکه معبد عشق را خراب و بیارزش کنم؟
هوش مصنوعی: اگر من حضور داشتم، بهراحتی میتوانستم بر خواستهها و نفس خود غلبه کنم، مانند کسی که کوه را میشکافد.
هوش مصنوعی: اگر من بتخانه را ویران کردهام، پس چگونه توانستهام جسم خود را به این خوبی پرورش دهم؟
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را در سخنی که با برهمن گفتم، بیان نکردم؛ بلکه آنچه حقیقتاً مهم است، همان سخن توحید است.
هوش مصنوعی: سر توحید از جای پنهانی بیرون آمده و آنچه را که باید، بیان کرده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، شب را به روزی تبدیل کرد که پر از طلب، ناتوانی، آغوش غم و درد و سوزش بود.
هوش مصنوعی: پیامآور به طور مداوم خبرهایی را به سوی ستارهای به نام سماک میبرد و خدا را به یاد میآورد که چطور تو به من گفتی که عصای تو را رها کنم.
هوش مصنوعی: پیام غم و اندوه من پیوسته به سمک میرسد، زیرا تو دستور دادی که خود را آزمایش کنم.
هوش مصنوعی: من از مقام و عظمت تو به شدت شاد و مدهوش آمدهام، به طوری که عصای خود را بر نام تو میگذارم و به تو احترام میگذارم.
هوش مصنوعی: در روز بعد وقتی که خورشید طلوع کرد، مردم آن شهر چه سیاهپوست و چه سفیدپوست، همه با هم و یکدست به فعالیت و زندگی مشغول شدند.
هوش مصنوعی: همه افراد، چه بزرگ و کوچک، جوان و پیر، عالم و جاهل، پادشاه و وزیر، در این عالم وجود دارند.
هوش مصنوعی: همه با طبل و پرچم به سمت خانه اصلی بتها راهی شدند.
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به زیبایی و زینت دارد. از پارچههای نرم و گرانبها مانند توری، دیبا و حریر سخن میگوید و همچنین به زیورآلات و عطرهای خوشبو اشاره میکند. در کل، این بیت به تجمل و زیباییهای زندگی پرداخته است.
هوش مصنوعی: آن مجسمه زیبای معبد را تزئین کردند و سپس مردم به احترام آن مجسمه ایستاده اند.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به محبت و احترام عمیق افرادی نسبت به شخصی خاص وجود دارد. این افراد با بوسههای محبتآمیز به او ابراز عشق میکنند و در مقابل او به نشانه ادب و احترام، فروتنی به خرج میدهند. در واقع، این تصویر حالتی از تقدیس و ارادت را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: گرد آن معشوق، همانند مسلمانان که دور حرم میگردند، طواف کردند.
هوش مصنوعی: او را ستودند و به خاطر ویژگیهایش، تواناییهایش فراتر از حد تصور و خارج از مقایسه دانستند.
هوش مصنوعی: شهروندان آن شهر، چه زن و چه مرد، در حال ناپایداری و آشفتگی هستند و این وضعیت تا زمانی که وجود دارد ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: چشمهایشان به انتظار پیر دانا و خوبنظر است، که وقتی میآید، لبهایش پر از یاد خداست.
هوش مصنوعی: او به خاطر تواضع و فروتنیاش قامتش خم شده و چشمانش مانند یک رود، پر از سیلاب اشک هستند.
هوش مصنوعی: بنابراین با نیت خالص و ایمان واقعی، ابتدا وضویی تازه گرفت.
هوش مصنوعی: او بر بام رفت و اذان گفت و با این کار، درهای رحمت را در آنجا گشود.
هوش مصنوعی: زمانی که اذان "الله اکبر" گفته شد، تمام در و دیوار آن شهر به لرزه درآمد.
هوش مصنوعی: شادی و نشاط و احساسات پرجنب و جوش به همراه شور و اشتیاق و حرکات رقصان، همگی بیانگر حالتی شاداب و سرزنده هستند.
هوش مصنوعی: مردم از همه جا به صورت ناخواسته و به طور واضح صدای تکبیر را سر دادند.
هوش مصنوعی: هر شخصی از هر طرف صدای "الله اکبر" را سر داد و فریاد زد.
هوش مصنوعی: پس با شوق و عشق به یکتایی خدا زبان به سخن باز کردم و هیاهو و شور و شوق در آن شهر برخاست.
هوش مصنوعی: بلبل به سرودن نغمههایی درباره یگانگی و وحدت پرداخت، در حالی که زاغ که نماد کفر و نفاق است، از میان جمعیت و انجمن پرواز کرد و دور شد.
هوش مصنوعی: پرندگان در لانههای خود بال زدند و آوازهایی زیبا سر دادند.
هوش مصنوعی: کودکان شیر را از دهان خود برمیدارند و غرق در یکتایی و خلاقیت آفرینش جهان میشوند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به انواع حیوانات است؛ از جمله اسبها، گاوها، خرها، گوسفندها، آهوها و دیگر موجودات. به نوعی میتوان گفت که این متن به تنوع و اهمیت این حیوانات در زندگی و طبیعت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: همه جا را شادی و سرور پر کرده و آوازها از هر سو بلند شده است.
هوش مصنوعی: نسیمی از بهار وحدت خداوند مقتدر در آن مکان وزید.
هوش مصنوعی: هر گیاهی به حرکت درآید، لاله و نسرین دوباره به شکوفایی میرسند.
هوش مصنوعی: گل غنچه باز شد و لبخند زد و از آن عطر گلاب به زمین ریخت. درخت سرو به رقص درآمد و درخت صنوبر قد راست کرد.
هوش مصنوعی: بید که برای عشق و شوق خود ناله میزند، درخت چناری که قد و قامتش را بلند کرده، مانند گلی که بر تختی نشسته است، بر شاخههای درختان تکیه میزند.
هوش مصنوعی: سوسن به خاطر محبت و زیباییاش زبانش را به سخن آورد و نرگس نیز از خواب خوش بیدار شد و چشمش را باز کرد.
هوش مصنوعی: هوا در باغ و دشت عطرپاشی میکند و زمین از هر طرف، از زیباییهای باغ سرشار شده است.
هوش مصنوعی: آبها پاک و زلال شدند و بر روی هر شاخهای قطرات آب قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به وجود میآید، همراه و همنشین نور توحید است.
هوش مصنوعی: هر شروعی از توحید او ناشی میشود و واقعیت اصلی توحید، همانند مغز، در درون اوست؛ در حالی که سایر تجلیات آن مانند پوست، ظاهر و پوستهای بدون عمق هستند.
هوش مصنوعی: از تاریکیهای ظلمانیان نوری پدید آمد که در اعماق سیاهیها مخفی است.
هوش مصنوعی: زمانی که تاریکیها با نور درآمیزند، نورها از دید و دل پنهان میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت یگانگی به طور واضح نمایان میشود، روشنایی آن از نهان برمیخیزد و خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی نور حقیقت روشن میشود یا کسی به یاد روزهای خدایی میافتد.
هوش مصنوعی: رشتهای از نور نهان از افق نمایان میشود و بر دنیا و دلهای مردم میتابد.
هوش مصنوعی: نور و روشنایی از وجود آدمی به اطراف میتابد و وجود او درک و فهمی عمیق از عالم غیب را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به حالت عشق و شگفتی وجود دارد. در این حالت، عشق و حقیقت به مانند آتش در عمق وجود انسان میسوزد و شعلهور است. نام حق، نماد وجود و حقیقت برتر است و سنگها به عنوان موانع و سختیها در این مسیر به حساب میآیند که باید از آنها عبور کرد. مانند زنا، که به معنای برگذار کردن و زنده کردن عشق است، انسان میتواند این موانع را با قدرت عشق و حقیقت پشت سر بگذارد.
هوش مصنوعی: وحدت به مانند پرندهای است که در آشیانی نشسته و نام حق به عنوان صدای همزبان آن شناخته میشود.
هوش مصنوعی: وقتی پرنده صدای همنوع خود را بشنود، برای جستوجو و برقراری ارتباط، پرواز کرده و از آشیانهاش بیرون میآید.
هوش مصنوعی: سرها به سوی هر طرف فرود میآید و از شادی، نگاهها را میگشاید و بال و پر میزند.
هوش مصنوعی: وحدت مانند تخمی است که در خاک میماند، و یاد خداوند به مانند باران و باد بهاری آن را زنده میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و ارزش والای توحید اشاره شده است، که مانند لعل و گوهر در دل شب پنهان است و از دید دیگران مخفی میماند. این نشاندهنده عمیقترین و ارزشمندترین حقیقتی است که برای بسیاری قابل درک نیست.
هوش مصنوعی: یاد خداوند زمانی در دلها روشن شد که آن خانه، صحرا و دشت به نور و روشنی پر شده بودند.
هوش مصنوعی: نور توحید خداوند به مانند غنچهای است که در صبحگاه با نسیمی تازه و روحافزا میآید و یاد حق را در دلها زنده میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که بلال از اذان فارغ شد، آماده شد تا وظیفهای را که بعد از اذان بر عهدهاش است، انجام دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.