گفت کسی خواجه سنایی بمرد
مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد
کاه نبود او که به بادی پرید
آب نبود او که به سرما فسرد
شانه نبود او که به مویی شکست
دانه نبود او که زمینش فشرد
گنج زری بود در این خاکدان
کو دو جهان را بجوی میشمرد
قالب خاکی سوی خاکی فکند
جان خرد سوی سماوات برد
جان دوم را که ندانند خلق
مغلطه گوییم به جانان سپرد
صاف درآمیخت به دردی می
بر سر خم رفت جدا شد ز درد
در سفر افتند به هم ای عزیز
مرغزی و رازی و رومی و کرد
خانه خود بازرود هر یکی
اطلس کی باشد همتای برد
خامش کن چون نقط ایرا ملک
نام تو از دفتر گفتن سترد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر درباره مرگ خواجه سنایی صحبت میکند و میگوید که مرگ او همچون شکستن دانه یا کاه بودن نیست که به سادگی از بین برود. خواجه سنایی را به گنجی باارزش در خاک تشبیه میکند که دو جهان را میشمارد. او به زندگی پس از مرگ اشاره میکند و میگوید که جان او به آسمانها رفته و به مقام بالاتری دست یافته است. در نهایت، شاعر به سکوت و خاموشی اشاره میکند و میگوید که نام او از دفتر حیات محو شده است.
هوش مصنوعی: کسی گفت: خواجه سنایی از دنیا رفت، ولی چنین مرگ برای یک خواجه بزرگ و محترم کار ناچیزی نیست.
هوش مصنوعی: او مثل کاه نیست که به راحتی با باد جابجا شود و مانند آبی نیست که به خاطر سرما یخ بزند.
هوش مصنوعی: او شانهای نداشت که مویی را بشکند و دانهای نبود که زمین آن را بفشارد.
هوش مصنوعی: در این سرزمین گنجی ارزشمند وجود دارد که دنیا را به حساب میآورد و میتواند برای ما دو جهان را رقم بزند.
هوش مصنوعی: روان انسان به خاک سپرده میشود و وجود مادیاش به زمین بازمیگردد، اما عقل و خرد او به آسمانها صعود میکند.
هوش مصنوعی: میتوانیم بگوییم که جان دوم را که مردم آن را نمیشناسند، به معشوق سپردهایم.
هوش مصنوعی: با آرزوی شفای دردها، به آرامی به سراغ مشکلات رفتم و متوجه شدم که آن دردها از من جدا شدهاند.
هوش مصنوعی: در سفر، دوستان از نقاط مختلفی مانند مرغز، رازی، رومی و کرد به هم میپیوندند.
هوش مصنوعی: هر کس که خود را با مازراتی (یا وسیلهای گرانقیمت) مقایسه کند، در واقع در تلاش است که برابری خود را با مازراتی نشان دهد. به عبارت دیگر، هیچکس نمیتواند خود را با یک چیز با ارزش و خاص مقایسه کند، چرا که هر کس ویژگیها و ارزشهای منحصر به خود را دارد.
هوش مصنوعی: سکوت کن؛ زیرا نام تو مانند نقطهای در کشور ایران از نوشتار پاک شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مُرد مرادی نه همانا که مُرد
مرگ چنان خواجه نه کاریست خُرد
همین شعر » بیت ۱
گفت کسی خواجه سنایی بمرد
مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد
مُرد مرادی نه همانا که مُرد
مرگ چنان خواجه نه کاریست خُرد
جان گرامی به پدر باز داد
کالبد تیره به مادر سپرد
آنِ مَلِک با مَلِکی رفت باز
[...]
بوسه ای از دوست ببردم به نرد
نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد
سرخی رخساره آن ماهروی
بر دو رخ من دو گل افکند زرد
گاه بخایید همی پشت دست
[...]
همتش از چرخ همیبگذرد
رایش در غیب همیبنگرد
هیبت او چنگل شیران درد
دولت او سعد ابد پرورد
بوالفرج ای خواجه آزادمرد
هجر و وصال تو مرا خیره کرد
دید ز سختی تن و جان آنچه دید
خورد ز تلخی دل و جان آنچه خورد
سخت بدردم ز دل سخت گرم
[...]
عشق ترا خرد نباید شمرد
عشق بزرگان نبود کار خرد
بار تو هرکس نتواند کشید
خار تو هر پای نیارد سپرد
جز به غنیمت نشمارم غمت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.