گنجور

 
مولانا

مخسب شب که شبی صد هزار جان ارزد

که شب ببخشد آن بدر بدره بی‌حد

به آسمان جهان هر شبی فرود آید

برای هر متظلم سپاه فضل احد

خدای گفت قم اللیل و از گزاف نگفت

ز شب رویست فرو قد زهره و فرقد

ز دود شب پزی ای خام ز آتش موسی

مداد شب دهد آن خامه را ز علم مدد

بگیر لیلی شب را کنار ای مجنون

شبست خلوت توحید و روز شرک و عدد

شبست لیلی و روزست در پیش مجنون

که نور عقل سحر را به جعد خویش کشد

بدانک آب حیات اندرون تاریکیست

چه ماهیی که ره آب بسته‌ای بر خود

به دیبه سیه این کعبه را لباسی ساخت

که اوست پشت مطیعان و اوستشان مسند

درون کعبه شب یک نماز صد باشد

ز بهر خواب ندارد کسی چنین معبد

شکست جمله بتان را شب و بماند خدا

که نیست در کرم او را قرین و کفو احد

خمش که شعر کسادست و جهل از آن اکسد

چه زاهدی تو در این علم و در تو علم ازهد

 
 
 
غزل شمارهٔ ۹۴۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

ایا بلایه، اگر کارت تو پنهان بود

کنون توانی، باری، خشوک پنهان کرد

منوچهری

به فال نیک و به روز مبارک شنبد

نبیذگیر و مده روزگار نیک به بد

به دین موسی امروز خوشترست نبیذ

بخور موافقتش را نبیذ نو شنبد

اگر توانی یکشنبد از صبوحی کن

[...]

عمعق بخاری

جهان چو چشم نگاران خرگهی گردد

که از خمار شبانه نشاط خواب کنند

سوزنی سمرقندی

دو دسته کاغذ سعدی نواختم فرمود

به حسب خواجه مؤید شهاب دین احمد

اگر به مدح محمد همه سیه نکنم

هزار . . .یر خر اندر . . . س زن اسعد

میبدی

و منه قیل للاسیر عان، و فی الحدیث: «انّما النساء عندکم عوان».

ملیک علی عرش السّماء مهیمن

و قال امیة بن ابی الصلت:

لعزّته تعنو الوجوه و تسجد.

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه