جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را
ای سرو روان بنما آن قامت بالا را
خرم کن و روشن کن این مفرش خاکی را
خورشید دگر بنما این گنبد خضرا را
رهبر کُنُ جانها را پرزر کُنُ کانها را
در جوش و خروش آور از زلزله دریا را
خورشید پناه آرد در سایه اقبالت
آری چه توان کردن آن سایه عنقا را
مغزی که بد اندیشد آن نقص بسست ای جان
سودای بپوسیده پوسیده سودا را
هم رحمت رحمانی هم مرهم و درمانی
درده تو طبیبانه آن دافع صفرا را
تو بلبل گلزاری تو ساقی ابراری
تو سرده اسراری هم بیسر و بیپا را
یا رب که چه داری تو کز لطف بهاری تو
در کار درآری تو سنگ و که خارا را
افروختهٔ نوری انگیختهٔ شوری
ننشاند صد طوفان آن فتنه و غوغا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعوت از معشوق و یاری اشاره دارد که با زیبایی و نور خود، زندگی را روشن کند و دلها را پر از شور و نشاط سازد. شاعر از معشوق میخواهد که مانند خورشید، دلها را گرم کند و سایهاش در زندگی انسانها باشد. او همچنین به یاری و رحمت معشوق اشاره میکند که میتواند دردها را درمان کند و زندگی را زیبا سازد. در کل، شعر به عشق و زیبایی و قدرت آن در تغییر زندگی انسانها پرداخت میکند.
هوش مصنوعی: ای محبوب، ما را در این حال رها نکن و از ما دور نشو. ای درخت سرسبز، لطفاً آن قد بلند و زیبا را به ما نشان بده.
هوش مصنوعی: شاد و روشن کن این فرش خاکی را، خورشید دیگری را برای این گنبد سبز نشان بده.
هوش مصنوعی: ای رهبر، روحها را زنده کن و دلها را شاداب کن و باعث شو که دریا از این خروش و زلزله پر طوفان گردد.
هوش مصنوعی: خورشید زیر سایه تو پناه میگیرد، آری چه کار میتواند کرد آن سایه افسانهای!
هوش مصنوعی: اگر ذهنی که بد بین است، نادان و معیوب بماند، ای عزیز، آن فکر ناچیز و بیفایده است.
هوش مصنوعی: تو هم رحمت و مهربانی و هم درمانگر دردی، که مانند پزشک با دلسوزی، بیماری را درمان میکنی و غمها را از دل میزویی.
هوش مصنوعی: تو مانند بلبل در باغی هستی و مانند ساقی در میان ابرها. رازهایی هم در دل داری که حتی بیسر و بیپا نیز در آنها وجود دارند.
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو چه قدرتی داری که با لطف بهاریات میتوانی سنگ و سختی را نرم کنی و آنها را به کار بگیری؟
هوش مصنوعی: آتش روشنایی و شور و هیجان، به راحتی نمیتواند صدها طوفان و آشفتگی را خاموش کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر هیچ دلی داری دریاب دل مارا
حال دل این بی دل میپسند چنین یارا
جان نیست چنین کاسد کردیم بسی سودا
هم نیز رهی باید بیرون شوِ سودا را
گر عاشق بی چاره از جور نمی نالد
[...]
ساقی، ز کرم پر کن این جام مصفا را
آن روح مقدس را، آن جان معلا را
روزی که دهی جامی، از بهر سرانجامی
یک جرعه تصدق کن آن واعظ رعنا را
خواهی که برقص آید ذرات جهان از تو
[...]
ساقی قدحی در ده، از خود بستان ما را
مستانه بگو رمزی، بگشای معمّا را
ظلمتکدهٔ عاشق، زان چهره منوّر کن
تا چند به روز آرم تاریکی شبها را
از غنچهٔ لب بگشای، با مرده دلان حرفی
[...]
در کرب و بلا خواندند، چون سید بطحارا
کوفی ز ره تلبیس، آن شافع فردا را
بستند به رویش آب، آن قوم شرر افروزا
کردند دریغ از وی، مهریهٔ زهرا را
کشتند لب تشنه، او را به لب دریا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.