غزل شمارهٔ ۸۴۷
پیمانه ایست این جان پیمانه این چه داند
از پاک میپذیرد در خاک میرساند
در عشق بیقرارش بنمودنست کارش
از عرش میستاند بر فرش میفشاند
باری نبود آگه زین سو که میرساند
ای کاش آگهستی زان سو که میستاند
خاک از نثار جانها تابان شده چو کانها
کو خاک را زبانها تا نکتهای جهاند
تا دم زند ز بیشه زان بیشه همیشه
کان بیشه جان ما را پنهان چه میچراند
این جا پلنگ و آهو نعره زنان که یا هو
ای آه را پناه او ما را که میکشاند
شیری که خویش ما را جز شیر خویش ندهد
شیری که خویش ما را از خویش میرهاند
آن شیر خویش بر ما جلوه کند چو آهو
ما را به این فریب او تا بیشه میدواند
چون فاتحه دهدمان گاهی فتوح و گه گه
گر فاتحه شویم او از ناز برنخواند
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...