برخیز که ساقی اندرآمد
وان جان هزار دلبر آمد
آمد می ناب وز پی نقل
بادام و نبات و شکر آمد
آن جان و جهان رسید و از وی
صد جان جهان مصور آمد
مشک آمد پیش طره او
کان طره ز حسن بر سر آمد
زد حلقه مشک فام و میگفت
بگشای که بنده عنبر آمد
از تابش لعل او چه گویم
کز لعل و عقیق برتر آمد
زان سنبل ابروش حیاتم
با برگ و لطیف و اخضر آمد
درده می خام و بین که ما را
در مجلس خام دیگر آمد
آن رایت سرخ کز نهیبش
اسپاه فرج مظفر آمد
هر کار که بسته گشت و مشکل
آن کار بدو میسر آمد
می ده که سر سخن ندارم
زیرا که سخن چو لنگر آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به شادمانی و نوشیدن شراب است. شاعر به توصیف زیباترین لحظات زندگی و ورود ساقی (مقدس) به مجلس میپردازد. او به مینوشی ناب و خوشمزه، و همچنین به زیباییهای جهان اشاره میکند. با توصیف گلها، عطرها و زیباییهای محبوبش، شاعر احساسات عمیق و شوق خود را بیان میکند. در نهایت، او میخواهد که دیگران نیز از این شادی و لذت بهرهمند شوند، زیرا که سخن گفتن در این حالت برایش دشوار است.
هوش مصنوعی: بیدار شو، چون ساقی وارد شده و جان هزاران عشق به همراه دارد.
هوش مصنوعی: شراب ناب آمد و به دنبال آن نقل، بادام، نبات و شکر نیز آورده شد.
هوش مصنوعی: آن روح و جهان به هم پیوست و از او هزاران روح به تصویر درآمد.
هوش مصنوعی: مویی زیبا و خوشبو به همراه آن چهره دلربا به نمایش درآمد.
هوش مصنوعی: از حلقهای که رنگش شبیه به مشکی بود، او میگفت در را باز کن، چون بندهای خوشبو مثل عنبر وارد شده است.
هوش مصنوعی: از درخشش و زیبایی سنگ لعل (زمرد) او چه بگویم که او فراتر از هر لعل و عقیق دیگری است.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت چهرهات زندگیام تازه و جوان و سرشار از طراوت و شادابی شده است.
هوش مصنوعی: دردی را که تحمل میکنم ببین، که شخص دیگری در این مجلس وجود دارد که هنوز در حالت ناپخته و خام خود است.
هوش مصنوعی: پرچم سرخ رنگی که از صلابتش، لشکر پیروزی و خوشبختی شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: هر کار که به بن بست رسید و حل آن کار به او امکانپذیر شد.
هوش مصنوعی: به من نبیاسد که صحبت نکنم چون هر کلامی مانند یک لنگر سنگین میشود و به دل و روحم فشار میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بیت ۳ مصرع ۲ جان با کسره باید گفته شود
زلفت چو به دلبری درآمد
بس کس که ز جان و دل برآمد
هم رایت خوشدلی نگون شد
هم دولت بیغمی سر آمد
دل گم نشود در آنچنان زلف
[...]
خون جگرش به رخ برآمد
از دل بگذشت و بر سر آمد
گلگون رخ یار من دریغا
کز جنگ زمانه در سر آمد
افسوس که نوبهار حسنش
بیرون شد و تیرمه درآمد
ماهش که بتافتی فروشد
[...]
دریاب که عمر بر سر آمد
طوفان اجل به سر در آمد
گیسوش که رشک عنبر آمد
در پاش فتاد و بر سر آمد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.