این قافله بار ما ندارد
از آتشِ یارِ ما ندارد
هرچند درختهای سبزند
بویی ز بهار ما ندارد
جان تو چو گلشن است لیکن
دلخسته به خار ما ندارد
بحریست دل تو در حقایق
کاو جوش کنار ما ندارد
هر چند که کوه برقرار است
والله که قرار ما ندارد
جانی که به هر صبوح مست است
بویی ز خمار ما ندارد
آن مطرب آسمان که زهره است
هم طاقت کار ما ندارد
از شیر خدای پرس ما را
هر شیر قفار ما ندارد
منمای تو نقد شمس تبریز
آن را که عیار ما ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
ماییم و دیار بی نشانی
کس میل دیار ما ندارد
ما کار به کار کس نداریم
[...]
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
ماییم و دیار بی نشانی
کس میل دیار ما ندارد
ما کار به کار کس نداریم
[...]
بزمت غم بار ما ندارد
عیش تو غبار ما ندارد
ما چهره به خون کنیم گلگون
مشاطه نگار ما ندارد
چون شعله ز سوز سینه روییم
[...]
هجران شب تار ما ندارد
غم عقدهٔ کار ما ندارد
تا جان به هوای گل فشانیم
گل میل کنار ما ندارد
گر عزم سفر کند خوشش باد
[...]
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
زیباست چمن ولی صفائی
بی لاله عذار ما ندارد
در در صدف نگوئی این بحر
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.