در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد
کز بخت یکی ماه رخی خوب درافتاد
چشم و دل عشاق چنان پر شد از آن حسن
تا قصه خوبان که بنامند برافتاد
بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشید
بس باده کز آن نادره در چشم و سر افتاد
مه با سپر و تیغ شبی حمله او دید
بفکند سپر را سبک و بر سپر افتاد
ما بنده آن شب که به لشکرگه وصلش
در غارت شکر همه ما را حشر افتاد
خونی بک هجران به هزیمت علم انداخت
بر لشکر هجران دل ما را ظفر افتاد
گفتند ز شمس الحق تبریز چه دیدیت
گفتیم کز آن نور به ما این نظر افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و زیبایی است که ناگهان به دل عاشقان میافتد. در ابتدا اشاره میشود که زیبایی ماهروانی، دل و چشم عشاق را پر میکند و باعث میشود داستانهای زیبا فراموش شود. در ادامه، از تأثیرات این زیبایی بر زندگی و احساسات عاشقان سخن گفته میشود، مانند چشمههای حیات و بادههای عشق. همچنین توصیف میشود که چگونه زیبایی این معشوق همچون حملهای به قلب عاشقان است و آنها را در غارت عشق و شکر میافکند. در نهایت، اشاره به یاد شمس تبریزی و نور معنوی او میشود که بر دل عاشقان تأثیر میگذارد و نظرش آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: در جمع عاشقان ناگهان خبر رسید که به طور اتفاقی، یکی از خوشچهرهها به دام افتاده است.
هوش مصنوعی: چشم و دل عاشقان آنقدر از زیبایی محبوب پر شد که داستان خوبان به فراموشی سپرده شد.
هوش مصنوعی: چندین چشمهی زیبا وجود دارد که از آنها زیبایی و طراوت برمیخیزد و بسیاری نوشیدنیها از آنها به دست آمده که در چشم و سر افراد به یادگار ماندهاند.
هوش مصنوعی: ماه به همراه سپر و شمشیری شبانه به جنگ پرداخته و وقتی در این جنگ به میدان آمده، سپر را بهراحتی دور انداخته و بر روی آن میافتد.
هوش مصنوعی: ما در آن شب که به جمع لشکریان او پیوستیم، همه ما به خاطر عشق و زیبایی او دچار شگفتی و شور و شوق شدیم.
هوش مصنوعی: با دوری و جدایی، دل ما به شدت رنج میکشد و این درد باعث شده که غم و ناامیدی بر زندگی ما چیره شود. در این جنگ نابرابر، دل ما شکست خورده و احساس ناکامی میکند.
هوش مصنوعی: گفتند که از شمسالحق تبریزی چه چیز مشاهده کردهای؟ پاسخ دادیم که از آن نور، نگاهی بر ما افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم
[...]
باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد
بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد
لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز
کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد
پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است
[...]
جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد
با وصل تو دل چون شبهی در گهر افتاد
کی دست زند در کمر صحبت شیرین
فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد
با روی تو زد آب روان لاف لطافت
[...]
تا دیده ی من بر رخ همچون قمر افتاد
راز دلم از پرده محنت بدر افتاد
دیگر نکند چشم به خورشید جهانتاب
آن را که بدان طلعت چون مه نظر افتاد
بر بوی گذاری که کند بر سر او دوست
[...]
پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد
از راهِ نظر مرغِ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دامِ که درافتاد
دردا که از آن آهوی مُشکینِ سیه چشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.