دل من چون صدف باشد، خیال دوست دُر باشد
کنون من هم نمیگنجم، کز او این خانه پر باشد
ز شیرینیِ حدیثش شب، شکافیدهست جان را لب
عجب دارم که میگوید؟ حدیث حق مر باشد
غذاها از برون آید، غذای عاشق از باطن
برآرد از خود و خاید، که عاشق چون شتر باشد
سبکرو همچو پریان شو، ز جسم خویش عریان شو
مسلّم نیست عریانی، مر آن کس را که عُر باشد
صلاح الدین به صید آمد همه شیران بود صیدش
غلام او کسی باشد، که از دو کون حر باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حالاتی است که دل عاشق به خاطر معشوق تجربه میکند. دل شاعر مانند صدفی است که پر از خیال دوست است و او به شدت تحت تأثیر این عشق قرار گرفته است. او به شیرینی سخنان معشوق اشاره میکند که جانش را شکافته و همزمان به این نکته میپردازد که عشق واقعی از درون انسان برمیخیزد. شاعر به پرواز و سبکی روح در عشق اشاره میکند و تأکید دارد که عریانی در روح و عشق، نشانهای از حقیقت است. در نهایت، اشارهای به عشق و دلدادگی نسبت به صلاح الدین و صیدهای شیرین دارد که نشاندهنده عمق احساسات عاشقانهاش است.
هوش مصنوعی: دل من مانند صدفی است که پر از گوهر دوست است. حالا احساس میکنم که دیگر جایی در این دل برای خودم نیست، زیرا تمام فضای آن پر از عشق و یاد او شده است.
هوش مصنوعی: از شیرینی کلام او، جانم شبزده و شکافته شده است. تعجب میکنم که او چه میگوید؟ آیا واقعا سخن حق از آن اوست؟
هوش مصنوعی: غذاها از بیرون به دست میآیند، اما غذای عاشق از دل و روح او نشأت میگیرد. عاشق مانند شتر است که از درون خود، آنچه نیاز دارد را تأمین میکند.
هوش مصنوعی: با سبکدلی و آزادگی همچون پریان زندگی کن و از قید و بند بدن خویش رها شو. اما بدان که برهنگی واقعی مربوط به کسی است که از درون خالی و بیهویت باشد.
هوش مصنوعی: صلاحالدین به شکار رفت و در آنجا شیران بسیاری بود. اما او تنها غلام خودش را شکار کرد، چون کسی که از دو دنیا آزاد باشد، در حقیقت قیمتیتر از شیران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سعادتجو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد
ندارد پای عشق او کسی کش عشق سر باشد
مراد دل کجا جوید بقای جان کجا خواهد
دو چشم عشق پرآتش که در خون جگر باشد
ز بدحالی نمینالد دو چشم از غم نمیمالد
[...]
من آزاد آمدم زان دوست کز دشمن بتر باشد
به ظاهر معتبر گوید به باطن مختصر باشد
حضور و غیبتِ یاران مخلص مختلف نبود
حذر اولاتر از یاری که در غیبت دگر باشد
نه از بی دانشی بود این که دشمن دوست دانستم
[...]
مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر باشد
خجسته طالعی کان ماه را بر ما گذر باشد
گرت بیند کسی کز زندگی دل خبر دارد
عجب نبود، اگر تا زنده باشد بی خبر باشد
نظر از دور در جانان بدان ماند که کافر را
[...]
گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد
زهی با بسته سودا که از سر باخبر باشد
کسی کز قامت جانان به طوبی سر فرود آرد
دراز اندیشه خوانندش ولی کوته نظر باشد
مرا سریست با مهرت که آن دیگر نخواهد شد
[...]
دلم از ناله خوش گردید امید اثر باشد
بسی آسود شستم این خدنگم کارگر باشد
اگر دزدیده دیدن ها نباشد بهر پاس دل
محبت از تغافل های بیجا در خطر باشد
دلم تا خو به آسایش نگیرد روز خرسندی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.